🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۵۶ : دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

(ثبت: 197506)

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

جانی بلند باید کان حضرتی است سامی

هستی تو از سر و بن در چشم خویش ناخن

زنار روم گم کن در عشق زلف شامی

در عشق علم جهل است ناموس علم سهل است

نادان علم اهل است دانای علم عامی

از کوی بی‌نشانش زان سوی جهل و دانش

وز جان جان جانش عشق آمدت سلامی

بر بام عشق بی‌تن دیدم چو ماه روشن

بر در بمانده‌ام من زان شیوه‌های بامی

گر مست و گر میم من نی از دف و نیم من

از شیوه ویم من مست شراب جامی

آن چهره چو آتش در زیر زلف دلکش

گردن ببسته جان خوش در حلقه‌های دامی

گوید غمت ز تیزی وقتی که خون تو ریزی

کای دل تو خود چه چیزی وی جان تو خود کدامی

ای جان شبی که زادی آن شب سری نهادی

دادی تو آنچ دادی وز جان مطیع و رامی

ای روح برپریدی بر ساحلی چریدی

دل دادی و خریدی آن را که تش غلامی

گر رند و گر قلاشی ما را تو خواجه تاشی

ای شمس هر طواشی تبریز را نظامی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا