🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۹۹۶ : گر من ز دست بازی هر غم پژولمی

(ثبت: 197582)

گر من ز دست بازی هر غم پژولمی

زیرک نبودمی و خردمند گولمی

گر آفتاب عشق نبودیم چون زحل

گه در صعود انده و گه در نزولمی

ور بوی مصر عشق قلاوز نیستی

چون اهل تیه حرص گرفتار غولمی

ور آفتاب جان‌ها خانه نشین بدی

دربند فتح باب و خروج و دخولمی

ور گلستان جان نبدی ممتحن نواز

من چون صبا ز باغ وفا کی رسولمی

عشق ار سماع باره و دف خواه نیستی

من همچو نای و چنگ غزل کی شخولمی

ساقیم گر ندادی داروی فربهی

همچون لب زجاج و قدح در نحولمی

گر سایه چمن نبدی و فروغ او

من چون درخت بخت خسان بی‌اصولمی

بر خاک من امانت حق گر نتافتی

من چون مزاج خاک ظلوم و جهولمی

از گور سوی جنت اگر راه نیستی

در گور تن چرا خوش و باعرض و طولمی

ور راه نیستی به یمین از سوی شمال

کی چون چمن حریف جنوب و شمولمی

گر گلشن کرم نبدی کی شکفتمی

ور لطف و فضل حق نبدی من فضولمی

بس کن ز آفتاب شنو مطلع قصص

آن مطلع ار نبودی من در افولمی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا