🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۶۱ : خامشی ناطقی مگر جانی

(ثبت: 197911)

خامشی ناطقی مگر جانی

می‌زنی نعره‌های پنهانی

تو چو باغی و صورتت برگی

باغ چه صد هزار چندانی

بی تو باغ حیات زندانیست

هست مردن خلاص زندانی

چون تو بحری و صورتت ابرست

فیض دل قطره‌های مرجانی

ای یکی گو شده یکی گویان

پیش حکمت که شاه چوگانی

تا یکی گو نشد اگر چه زرست

گر چه نیکوست نیست میدانی

پهلوی اعتراض را بتراش

گر تو چون گوی چست و گردانی

پهلوی اعتراض در ابلیس

گشت مردود رد ربانی

پس به خراط خویش را بسپار

تا یکی گو شوی اگر آنی

مانعست اعتراض ابلیسی

از یکی گویی و یکی دانی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا