🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۶ : گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا

(ثبت: 171607)

گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا

سخن بی پرده می گویند باگوش گران اینجا

سبکروحانه خود را بر دم تیغ شهادت زن

به کوری خرج خواهی کرد تا کی نقدجان اینجا؟

ز بخت سبز بیزارند، حیران گشتگان تو

نمی گیرد به خود عکس چمن آب روان اینجا

به خون عاجزان چرخ سیه دل تشنه تر باشد

سر شبنم کند خورشید تابان بر سنان اینجا

که می آید برون از عهده دریای شکر او؟

چه سازد گر نگردد آب، شمشیر زبان اینجا؟

ز صحرای تعلق چون کسی سالم برون آید؟

زمین گیرست از تر دامنی ریگ روان اینجا

به ناکامی سرآور تا به کام دل رسی صائب

نراند هر که کام از خود، نگردد کامران اینجا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا