🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۸۷ : خاکم که مرا منی نیابی

(ثبت: 162949)

خاکم که مرا منی نیابی

بادم که مرا تنی نیابی

هیچم به عیار تو دو جو کم

گر بر محکم زنی نیابی

دشمن کامم ز دوستداریت

وز من دم دشمنی نیابی

چون من تو شدم تو زی مغان شو

کآنجا توئی و منی نیابی

چون سایه مرا به تیرگی جوی

کاندر ره روشنی نیابی

گفتی که چه نامی از دلت پرس

کز من صفت منی نیابی

نقش الحجر دل تو نامم

جز عاشق گلخنی نیابی

بار دل من توئی که جز گل

بار گل خوردنی نیابی

در سینهٔ آتشین طلب دل

کاندر بر سوسنی نیابی

دل تافته شد مجوی ازو صبر

کز آتش آهنی نیابی

پیروزهٔ چرخ را از آهم

جز رنگ خماهنی نیابی

خاقانی را چنان مکن گم

کانگه که طلب کنی نیابی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا