🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۹۶۱ : ز خانه مست برون آن نگار آمده بود

(ثبت: 175253)

ز خانه مست برون آن نگار آمده بود

به اختیار نه بی اختیارآمده بود

شکفته روی وشلایین ومست وخواب آلود

به مدعای من دل فگار آمده بود

چو شاخ گل ز سراپاش خنده می بارید

گشاده روی تر از نوبهار آمده بود

خطر ز سایه خود داشت نخل نوخیزش

زبس که درخور بوس وکنار آمده بود

اگر چه بود ز مستی به هر طرف مایل

به جانب دل امیدوارآمده بود

چو آفتاب که آید برون ز چادر صبح

برون ز پرده شرم آن عذارآمده بود

پیاده بود به ظاهر چو گلبن نوخیز

ولی به بردن دلها سوارآمده بود

کمی نبود ز اسباب عیش بزمش را

برون ز خانه به قصد شکارآمده بود

هنوز بخت گرانخواب چشم می مالد

ز دولتی که مرا در کنار آمده بود

نبود شیوه او لطفی این چنین صائب

ز جذبه دل امیدوار آمده بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا