🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۹ : دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت

(ثبت: 179656)

دل، که دایم عشق می‌ورزید رفت

گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت

هر کجا بوی دلارامی شنید

یا رخ خوب نگاری دید رفت

هرکجا شکرلبی دشنام داد

یا نگاری زیر لب خندید رفت

در سر زلف بتان شد عاقبت

در کنار مهوشی غلتید رفت

دل چو آرام دل خود بازیافت

یک نفس با من نیارامید رفت

چون لب و دندان دلدارم بدید

در سر آن لعل و مروارید رفت

دل ز جان و تن کنون دل برگرفت

از بد و نیک جهان ببرید رفت

عشق می‌ورزید دایم، لاجرم

در سر چیزی که می‌ورزید رفت

باز کی یابم دل گم گشته را؟

دل که در زلف بتان پیچید رفت

بر سر جان و جهان چندین ملرز

آنکه شایستی بدو لرزید رفت

ای عراقی، چند زین فریاد و سوز؟

دلبرت یاری دگر بگزید رفت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا