🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۴۷۴ : کی از ستاره برمن سنگ ستم نیامد

(ثبت: 175766)

کی از ستاره برمن سنگ ستم نیامد

از کهکشان به فرقم تیغ دو دم نیامد

تا دانه امیدم خاکستری نگردید

دامن کشان به کشتم ابر کرم نیامد

گویا به خواب رفته است بخت سیه که امروز

حرفی رقم نمودم مو بر قلم نیامد

ز اهل کرم زمانه پیوسته بود مفلس

یا در زمانه مامرد کرم نیامد

در امتحان زلفش دل پای کرد قایم

در پله فلاخن این سنگ کم نیامد

از شوق آن بر ودوش روزی بغل گشودم

آغوش من چو محراب دیگر بهم نیامد

صائب چه چشم داری از فصلهای دیگر

این قسم نوبهاری برخاک نم نیامد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا