🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۳۱ : نمی روم به بهشت برین زخانه خویش

(ثبت: 176323)

نمی روم به بهشت برین زخانه خویش

به گل فرو شده پایم درآستانه خویش

به گنجها نتوان درد را خرید از من

به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش

به نغمه دگران احتیاج نیست مرا

که هست چون خم می مطربم ز خانه خویش

چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر

اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش

اگر چه هر نفسم گرد کاروان غمی است

بجان رسیده ام از وضع بیغمانه خویش

بلاست رتبه گفتار چون بلند افتاد

به خواب چند توان رفتن ازافسانه خویش ؟

به بینوایی و آزادگی خوشم صائب

مرا قفس نفریبد به آب و دانه خویش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا