🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۲ : بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم

(ثبت: 191219)

بس رنج در آماجگه عشق تو بردیم

مردیم و خدنگی ز کمان تو نخوردیم

با سوز دلی گرمتر از آتش بهمن

چون آب دی از سردی مهر تو فسردیم

بی‌ماه رخت همچو حکیمان رصد بند

شب تا به سحر ثابت و سیاره شمردیم

در بزم صفا صاف‌خوران صدر نشینند

ما زیرنشینان صف ‌آلودهٔ دردیم

المنهٔ لله که ز آیینهٔ هستی

زنگ دویی از صیقل توحید ستردیم

تا نفس نکُشتیم نگشتیم مسلمان

تا لطمه نخوردیم چو گو گوی نبردیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا