🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۷۶۹ : به دوست پی زدل خونچکان خود بردیم

(ثبت: 177061)

به دوست پی زدل خونچکان خود بردیم

به کعبه راه هم از آستان خود بردیم

ز ما دعا برسانید رهنمایان را

که ما ز راه دگر کاروان خود بردیم

نیافتیم درین روزگار اهل دلی

سری به جیب دل خونچکان خود بردیم

ز دوستان گرانجان درین دو روزه حیات

چه بارها که به این نیم جان خود بردیم

زبان دعوی بلبل دراز چون نشود؟

که ما به کام خموشی زبان خود بردیم

خزف به نرخ گهر می رود به کار امروز

که ما به خانه متاع دکان خود بردیم

ز نقد عمر، به کف مانده زنگ افسوسی

کنون که راه به سود و وزیان خود بردیم

ز ظلمت شب اندوه، ره برون صائب

به نور آه ثریا فشان خود بردیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا