🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۷۸۱ : روی دلی چو غنچه ز بلبل ندیده ام

(ثبت: 177073)

روی دلی چو غنچه ز بلبل ندیده ام

نقش مراد از آینه گل ندیده ام

آن صید تشنه ام که درین دشت آتشین

آبی بغیر تیغ تغافل ندیده ام

در باغ اگر چه چشم چو شبنم گشوده ام

از شرم عندلیب رخ گل ندیده ام

زان زنده مانده ام که هنوز از حجاب عشق

رخسار یار را به تأمل ندیده ام

مرد مصاف در همه جا یافت می شود

در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده ام

با خصم در مقام تلافی ازان نیم

کز تیغ انتقام تعلل ندیده ام

قانع به بوی پیرهن از وصل گل شده است

عاشق به سیر چشمی بلبل ندیده ام

دوری ز یار صائب و خامش نشسته ای

عاشق به این شکیب و تحمل ندیده ام

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا