🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۹۲۳ : ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم

(ثبت: 177215)

ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم

فیض شکر از تلخی بادام گرفتیم

دل صاف نمودیم به نیک و بد ایام

فیض دم صبح از نفس شام گرفتیم

ناکامی جاوید چو در کام جهان بود

از کام جهان دست به ناکام گرفتیم

در رهگذر سیل فنا خواب حرام است

رفتیم برون از فلک آرام گرفتیم

بر کنگره عرش ضرورست کمندی

چون شانه سر زلف دلارام گرفتیم

رفتیم ازین قلزم خونین به کناری

زین معرکه خود را به لب بام گرفتیم

دیدیم که پرگار فلک در کف ما نیست

چون نقطه درین دایره آرام گرفتیم

زهاد گرفتند ره گلشن فردوس

ما گردن مینا و لب جام گرفتیم

کردیم دل سنگدلان را به سخن نرم

از ریگ روان روغن بادام گرفتیم

در دست فلاخن نکند سنگ اقامت

ما زیر فلک بهر چه آرام گرفتیم؟

صائب ز سر میوه فردوس گذشتیم

تا بوسه تلخ از دهن جام گرفتیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا