🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۶۴۲۱ : گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن

(ثبت: 177713)

گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن

ممکن بود از دل غم صدساله ستردن

هر مایده از خوردن بسیار شود کم

جز مایده غم که شود بیش ز خوردن

ابرام محال است به امساک برآید

نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن

در عالم انصاف ز مردان حسابی است

آن را که به انگشت توان عیب شمردن!

پر گوهر شهوار کند درج دهن را

دندان تأسف به لب خویش فشردن

در قبض ز بسط است فزون بهره سالک

گردید گهر قطره باران ز فسردن

خالی به کشیدن نشد از آه، دل من

از آینه جوهر نشود کم به ستردن

اول ثمر پیشرسش عمر دوباره است

دم را چو دم صبح به خورشید سپردن

از دست نوازش تپش دل نشود کم

ساکن نشود زلزله از پای فشردن

صائب به زور و سیم تسلی نشود حرص

آتش چه خیال است شود سیر ز خوردن؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا