🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷۸۰ : بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

(ثبت: 193210)

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد

آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید

و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد

گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی

گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد

آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر

آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد

گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست

دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد

جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد

زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد

نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است

در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد

هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک

وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا