🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۷ : ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت

(ثبت: 191130)

ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت

ز ما صد دل وز آن مه یک اشارت

دلا از چشم خونخوارش‌ حذر کن

که بی‌رحمند ترکان وقت غارت

به خون دل بسازم از غم دوست

‌ناعت کرد باید در تجارت

چو سنگ سختم آتش در درونست

تنم را زان نمی سوزد حرارت

از آن رو بی ‌تو چشمم کس‌ نبیند

که نبود بی‌تو در چشمم بصارت

به شادی بگذرانم بعد از این عمر

که غم جانم نبیند از حقارت

پس از قتل پدر شیرویه دانست

که شیرین دست ندهد بی‌مرارت

اگر از قاب قو سینت بپرسند

بفرما زان دو ابرو یک اشارت

تبه شد حال دل قاآنی از اشک

ز جوش سیل ویران شد عمارت

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا