🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۳۲ : بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را

(ثبت: 172123)

بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را

چون شمع ریشه باشد در سر نهال ما را

گرد یتیمی ما چون گوهرست ذاتی

نتوان فشاند از دل گرد ملال ما را

ما را ز زیر پر هست راهی به آن گلستان

هر چند سخت بندد صیاد بال ما را

آن کس که داد ما را ز آغاز آنچه بایست

هم می کند در آخر فکر مآل ما را

چون سایلان مبرم از تیغ رو نتابیم

چین جبین نبندد راه سؤال ما را

تا می توان گرفتن ای دلبران به گردن

در دست و پا مریزید خون حلال ما را

ما چون گهر حصاری در روی سخت خویشیم

از خشکسال غم نیست آب زلال ما را

چون مشک سوده سازد ناسور زخم ها را

گردی که خیزد از ره مشکین غزال ما را

از قیل و قال هر کس حالش بود هویدا

نتوان نهفته کردن از خلق حال ما را

دایم به آبروییم از فیض خاکساری

از دست هم ربایند رندان سفال ما را

در ناتمامی امروز از ما تمامتر نیست

هر ناقصی چه داند صائب کمال ما را؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا