🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۸۴۴ : از غمت روز و شب به تنهایی

(ثبت: 181040)

از غمت روز و شب به تنهایی

مونس عاشقان سودایی

عاشقان را ز بیخ و بن برکند

آتش عشقت از توانایی

عشق با نام و ننگ ناید راست

ندهد عشق دست رعنایی

عشق را سر برهنه باید کرد

بر سر چارسوی رسوایی

بس که خفتند عاشقان در خون

تا تو از رخ نقاب بگشایی

تا ز ما ذره‌ای همی ماند

تو ز غیرت جمال ننمایی

در حجابیم ما ز هستی خویش

ما نهانیم و تو هویدایی

هستی ما به پیش هستی تو

ذره‌ای هستی است هر جایی

هستی ما و هستی تو دویی است

راست ناید دویی و یکتایی

نیست عطار را درین تک و پوی

هیچ راهی بجز شکیبایی

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا