🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۹۱۰ : بر آستانه اسرار آسمان نرسد

(ثبت: 193468)

بر آستانه اسرار آسمان نرسد

به بام فقر و یقین هیچ نردبان نرسد

گمان عارف در معرفت چو سیر کند

هزار اختر و مه اندر آن گمان نرسد

کسی که جغدصفت شد در این جهان خراب

ز بلبلان ببرید و به گلستان نرسد

هر آن دلی که به یک دانگ جو جوست ز حرص

به دانک بسته شود جان او به کان نرسد

علف مده حس خود را در این مکان ز بتان

که حس چو گشت مکانی به لامکان نرسد

که آهوی متأنس بماند از یاران

به لاله زار و به مرعای ارغوان نرسد

به سوی عکه روی تا به مکه پیوندی

برو محال مجو کت همین همان نرسد

پیاز و سیر به بینی بری و می‌بویی

از آن پیاز دم ناف آهوان نرسد

خموش اگر سر گنجینه ضمیرستت

که در ضمیر هدی دل رسد زبان نرسد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا