![مهرداد مانا](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2022/06/IMG_20220612_203033_475-e1655090757287.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شمشیر تشنه
روی گردن شقایق فرود آمد و
من سرانجام ندانستم
_پس از اینهمه سال بی چراغ_
میان آواز الله اکبر و
خرناسه ی خون
چه نسبت ناجوری برقرار بود
که هنوز بانگ اذان
کابوس هرشب مناره هاست؟
آه شهید کورد
پیراهنت همچنان پرچم پاکیزه ی تاریخ
سروین ات هنوز
دیوان هزار چکامه ی سرخ است
به حق آبیدر
هر زمان از دیوار باغ آیه ای
بالا رفتم
دستم از تیغ انفال به خون نشست
و آن دخترک را یادت هست؟
در حریم حلبچه
که از داغی دست هایش
گل یخ رویید
و عروسک مرده اش را
چنان تنگ در آغوش بی جان فشرده بود
که عکاسان جهان همه شاعر شدند.
صلح بود
اما بمبی مهیب
ناگهان
بیخ گوش همین کلمات
منفجر شد
از قلمها خون فواره زد
و باد مویه کنان
به تسلای کاغذی مچاله شتاب کرد
در کوچه های کابل
و درختی به جستجوی شاخهی جدا مانده ی نورسش
آواز میخواند : ” جان پدر کجاستی؟”
همین جا
درست روی همین شیر و خورشید
علامت زده بودم
تا گلاله ام مسیر شعر مانا را گم نکند
صلح بود
و می ترسیدم صدای تانک ها
پرده ی توهم را پاره کند
می ترسیدم از راه مخفی خواب
برای بوسیدنم آمده باشد
و من آن شب
در سنگرهای پنجشیر
بیدار مانده باشم…
گفتم: به این پیرمرد پشتون بگو
تا به حال چند زنبق سفید را
دور از چشم خدا
خاک کرده است؟
که هرچه بذر آزادی کاشتیم
جوانه ای از جبین جهان نرُست؟
دریغا بازوی بلورین بامداد
به ساطور شبت سپردند
و در سالنامه های سفید سنجار
هنوز هر ساعتش
موسم مقدس دوشیزه کُشان است!!!
و هنوز هرشب زنی با زنبیل خالی
از کوچه ی فکرم میگذرد
هر روز مردی
در منتهی الیه شعرم می میرد.
صلح بود
و هر گلوله کفر کبیری
که ایمان پروانه را به خاک می سپرد
دستی به غبار غمگین ماه کشیدم و
گفتم الانست که خبرنگاران از خستگی ات
مستندی برای مادران موصل بسازند
هی… زندگی… اگر به زیتون چشمت
ساچمه زدند
تکلیف تاریک زاینده رود را
کدام ستاره روشن خواهد کرد؟
صلح بود
و کنار شط تشنه
کرکسها بر خوان گاومیشی مرده
نشسته بودند
و زنی که دلبندش را گم کرده بود
پستان پر شیرش را
در دهان هورالعظیم می گذاشت
و سکوت خروسخوان سنندج را
صدای تیرباران شهین می شکست .
پشت دیوار عادل آباد
در شیار شعاری پناه گرفته بود
دیر شده بود انگار
ریسمانی که آواز نوید را از بر داشت
با ارکستر بزرگ باتومها می رقصید
و پیاله های خون
به شادباش خفاشها بالا میرفت
گفتم: خانم قشنگم
در بیگاهان
سروده هایم آبستن گریه های تو می شوند
بلایت به جان ملول مانا
مگر به راز مگوی باران پی برده ای؟
گفت حضرت والا مقام
زنان
اندوه پیشهگان نخستین بوده اند
و هر گلی که تو بر درز دیوار این شهر می بینی
روزی
جگر ماسیده ی مادران فواد و پویا بوده ست…
صلح بود
و مقامات از مانا خواسته بودند
شعرش را با موج دریا قورت بدهد
و آن مفتی که فتوای تحریم بوسه را
زیر مفاتیح پنهان کرده بود
گفت: این کلمات خلاف سیره ی عمامه هاست
بدا به بلوط تشنه ی عشق
اگر حتا یک واژه از این مزامیر بی مرید را
حوالی آبان پیدا کنند!!
اصلا بگو با گلاله چه نجوا داری
که شعرت قرن هاست بوی وانیل می دهد؟
….
صلح بود
و رمه ی ستاره از آسمان سینا رم کرده بود
سربازان خسته ی نیل
با لالایی “ام کلثوم”
به خواب ارض موعود رفته بودند
خاخامی در بلندگوی کِنِشت نعره زد:
“به نام یهوه ی صبایوت
جنازه ی حنظله را در نقاشی ناجی بسوزانید”
و مردی که رود اردن
از چشم هایش میگذشت
از پیرزنی پا به مرگ پرسید
“مادر
این تابوت خدایان کدام افسانه ی شرقیست
که زمین را به انسان عودت داده اند؟”
گفت: “پسرم سخن در لفافه بگو
صندوق عهد را با تریلی به اورشلیم می برند!!”
صلح بود
و پاشاها در کاسه ی سر ارمنیها
شراب می ریختند
و جمعی از حامیان حیات وحش
در نیویورک تجمع کرده بودند
که سگ های ولگرد
امسال بی استخوان شدند
و هیچ دودکشی
برای پرستوها امن نیست.
صلح بود
و چشم خورشید از هیبت شب، کور بود
در کهریزک به دانشجوها
یاد می دادند
چگونه اعتراف کنند
این کبوترکشان بی سابقه
زیر سر گنجشک های باغ همسایه بوده است؟
من هم با بغض گلویم دانه های اشک می ساختم
و روی دیوار بازداشتگاه
از سرنوشت گلایه می کردم:
” آه
مگر از عشق چه خواستم
جز کمی نان و نوازش برای یاکریم کلماتم؟”
.
.
.
.
.
.
درب آهنین سلول باز شد
بازپرس گفت:
آتش در خرمن باورت ساده ی دیرفهم!!
خانمت با اولین نسیم پاییز
پرواز کرد
کسی برای این خون سروده ی بیگاه
گونهی خیست را نخواهد بوسید …
رانیه (اقلیم کوردستان) ۱۹ آذر سال دو صفر
این را ۱۰۸ روز پس از سرود سرخ نوشتم . خانمم معتقد است این دو سروده گوشواره های اویند و من می دانم که او برای مانا خود همین سرزمین است با همه ی مردمانش با همه دردها و آرزوها ، با همه صبر بر مصیبت ها ، با همه خنده ها و رقص ها و با همه ی شهیدانش که از خاکشان جز گلاله نمی روید . کسانی که سرود سرخ را نخواندند اول بروند بخوانند و بعد به این صفحه بیایند تا متوجه شوند برای ما ستمدیدگان ، جنگ و صلح تفاوتی نمی کند.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (19):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (34):
آذر 5, 1401
سلام دوستان
دکلمه ی این سروده به صلاحدید دخترم که دستبوس همه ی شماست ، از نیمه ی دوم پاراگراف دوم شروع شده . ( و آن دخترک را یادت هست … )
زمانی که آن را گوش می دهید و با متن تطبیق می دهید ممکن است حواستان را پرت کند .
و باز هم بگویم نام دختران مانا ، وطن و میهن بودند اما اداره ی ثبت احوال مخالفت کرد و در شناسنامه نیلوفر و تمنا شدند . نیلوفر در خانه همان وطن صدایش می کنند ولی تمنا با اسم سجلی اش .
حالا حق بدهید که چرا نباید به شرایطی معترض باشم که در آن پدری حق نامگذاری فرزندش را ندارد ؟
خونسروده در پایگاه نقد شعر مجوز نگرفت . همین طور سایت شعرنو . در سایت شعرناب مدتی روی صفحه بود که با ۲۷ کامنت نقد رکورد زد ، جوری که بعید می دانم هیچ وقت این اتفاق دوباره در آن فضا بیفتد . این بود که هول هولکی برش داشتند . و حالا اینجا در سایتی که به معنای واقعی اش پاک است و مدیرش فقط ادعا نیست و در عمل نیز شرافت و شجاعت دارد ، این سروده منتشر شده است .
امیدوارم مرهمی باشم بر دردهای بسیار این بوم و بر ……
پاسخ
آذر 5, 1401
چه زیبا 👏👏
وطن..
میهن..
دستمریزاد.. بزرگمرد وطن پرست👏👏👏
پاسخ
آذر 6, 1401
نیلی
تهران
زندگی
پیچک
هنا
اسمهای دیگه بودن که اختراع کرده بودم و ثبت احوال اون موقع راضی نشد .
پاسخ
آذر 6, 1401
و این به یادگار خواهد ماند در همین صفحه …
پاسخ
آذر 5, 1401
شهدا شمع محفل بشریت اند
شهدا شمع تاریخ اند
شهدا در قهقه ی مستانه ی شان در عند ربهم یرزقون اند
شهدا شاهد اعمال آدم در روی زمین اند
روحشان شاد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
صلح
بهتر از جنگ است
این را
همه ی کبوتران آسمان
باور دارند
درود بر شما جناب مانای گرامی
بهره مند شدم از شعر پاکتان
زنده باشید به مهر
درود هااا
💐🌿🍃🙏🙏👏👏👏👏👏
پاسخ
آذر 5, 1401
سلام و عرض خوشامد
البته که شهیدان نمرده اند و ما کوردها خاصه شعار این روزهایمان همین است . و صد البته صلح بهتر است اما صلح واقعی . چون در صلح های قراردادی وضعیت حقوق انسان و امنیت او ، با زمان جنگ تفاوتی ندارد
پاسخ
آذر 5, 1401
درود بر شما جناب مانا
دکلمه با ترتیب نوشتار متن مطابقت ندارد. لطفا ویرایش کنید🙏
پاسخ
آذر 5, 1401
سلام
پیرو فرمایش شما ، پیامی برای اعضا نوشتم که متوجه تفاوت دکلمه با متن شوند .
پاسخ
آذر 5, 1401
سلام و درودها مانا
هرچه خون سروده را میخوانم باز برایم مرهمی است بر زخمهای هرروزم…
ای کاش همه شعرهایمان بوی زن میداد
بوی عشق
بوی صلح
بوی محبت
بوی گل
بوی گلاله…
و ای کاش می شد مانارا تکثیر کرد هم خودش را هم اندیشه اش را هم گلاله اش را….
ماناباشی رفیق..🙏
پاسخ
آذر 5, 1401
سلام رسول جان
با تکثیر مانا موافقم . شاید نسل ساده دلان که هرگز ناسپاسی نمی کنند و عهد نمی شکنند ، بر جای و بر پای بماند ، اما با تکثیر گلاله اصلا موافق نیستم . لطف او به آن است که یکی باشد و ماهی در آسمان شعر این دیوانه ی یاغی .
خوشحالم که خونسروده همچنان التیام درد شوریدگان است . و صدای پرخاشجوی آزادگان .
پاسخ
آذر 5, 1401
خدااای من..😔
چقدر اندوهبار..😔
چه حقایق نابی 👏👏
درود خدای رنگینکمان بر شما جناب مانای آزاداندبش و شجاع..👏
به امید پیروزی حق.. علیه باطل..🌹🌹
پاسخ
آذر 5, 1401
شازده خانم برای بنده پیامی فرستاده بودید نمی دانم تاریخ آن چه روزی بود چون بنده در سایت ناب از آبان پارسال مسدودم و قادر به پاسخگویی عزیزان نیستم . این بود که به یکی از دوستان سپردم که داستان را برای شما تعریف کند . اینک خوشحالم که اینجایید . وخواهشم از شما این است همینجا بمانید که مانا و دوستانش نیز همینجا هستند .
پاسخ
آذر 5, 1401
😊🌹
درود مجدد..🌹
من هم خوشحالم در جمع شما آزاداندیشان مهربان هستم..😊🌹
پاسخ
آذر 6, 1401
اندوهناک است
که آزادی بیان هست
ولی آزادی بعد از بیان نیست
شعر زیبایی خواندم
امیدوارم همین باشد که گفتین و شعرتان برای همیشه در این سایت محفوظ بماند
دستمریزاد مانای جستجوگر واژهها
درودتان باد
پاسخ
آذر 6, 1401
گرامی تر دوستم ، ما به مرحله ای از تکامل تاریخی و اجتماعی رسیدیم که آزادی پیش از بیان هم نداریم . مثل خانه ای کلنگی هستیم که هرچه خرج ایزوبام و سیم کشی و لوله کشی اش کنند توفیر ندارد و بهتر است هرچه زودتر ویرانش کنند و از نو بسازندش
پاسخ
آذر 6, 1401
درود و غمگین بود جناب مانا در مورد شعر نظر خاصی نیست فقط غمگین و دردناک بود .
در مورد خودم باید عرض شود از دفعه بعد بخواهم بیایم در صفحه شما باید با یک جعبه ی کلینکس بیایم و یک دل سیر زار زار گریه کنم .
با اجازه من رفع زحمت کنم خدا پشت و پناه شما باشد
🌺
پاسخ
آذر 6, 1401
در واقع اگر شعر نتواند منظورات و محسوسات شاعر را برساند ، وظیفه به انجام نرسیده . و خوشحالم اگر شما بزرگوار غمگین و دردناک بودن اثر را گواهی می دهید
پاسخ
آذر 6, 1401
درود بیکران استاد
بسیار زیبا و دلنشین و ژرف می سرایید
قلمتان سبز ،اندیشه والای شما زلال ابدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آذر 6, 1401
سپاس از شما که بی وقفه در انجام تعهدات انسانی تان می کوشید و این کاری ست پسندیده و لایق و مستحق تحسین و ستایش
پاسخ
آذر 6, 1401
شمشیر تشنه
روی گردن شقایق فرود آمد و
من سرانجام ندانستم
_پس از اینهمه سال بی چراغ_
میان آواز الله اکبر و
خرناسه ی خون
چه نسبت ناجوری برقرار بود
که هنوز بانگ اذان
کابوس هرشب مناره هاست؟
سلام مانای عزیز
وقتی این شعر را خواندم بی اختیار گریستم
چه باید گفت از بیداد دوران؟
در این مانده ام
من نمی دانم
یا آن ها؟
در پناه خدا🌿🖤🖤🖤🌿
پاسخ
آذر 6, 1401
و روی مانا سیاه اگر بخواهد دوستان جانش را بیهوده برنجاند و متالم کند . اما چه چاره که شرح مصیبت شاید از تکرار آن جلوگیری کند و محرکی باشد برای مردمان ، تا عاملان مصیبت را مجازات کنند .
پاسخ
آذر 6, 1401
آفرین به مانا و دختر گلش
🌿🌺🌿🌺🌿🌺
پاسخ
آذر 6, 1401
دستبوسیم جناب معصومی ..
پاسخ
آذر 6, 1401
سلام و درود و ارادت🌿🌹🌹🌹🌿
پاسخ
آذر 7, 1401
سلام بامدادی و شامگاهی بر شما …
پاسخ
آذر 7, 1401
سلام خدمت مدیر بی نهایت دوست داشتنی سایت
عارضم به حضور انور شما
یکی از کامنتهای بخش نقد ، واقعا باید آنجا باشه که خودم برای تنویر ذهن دوستان نوشتم . پاسخ های داده شده که جزو نقد نیست . در ادیت بعدی سایت حتما این رو هم لحاظ کنید که فقط کامنتهای نقد در آن بخش بمانند و پاسخ ها در آمار حساب نشوند .
پاسخ
آذر 7, 1401
سلام مانای عزیز
خون همیشه جوهر شاعران کرد بوده
چون همیشه برای اعتلای اندیشه و احساس و شرف که جوهر اصلی شعرند خون داده اند و شعر سروده اند
و شما بی هیچ تملقی هم یک شاعر واقعی هستی هم یک کرد واقعی
پاسخ
آذر 8, 1401
سلام بر موسای معجزه گر .
ما کوردها و لک ها نیز خود را وصله و پاره ی دیگر ایرانیان می دانیم . اما اینکه چرا حکومتهای ایران ستیز همیشه سعی در آزار ما و ترغیب ما به جدایی طلبی داشتند ، خود غمنامه ی دردی ست مکرر
خوش آمدی و آرامش آوردی
پاسخ
آذر 8, 1401
جناب مانای ارجمند
درود بر شما و این قلم شعله ور
شجاعت قلمتان را دوست دارم و هرچه بیشتر می خوانم بیشتر به بزرگی فاجعه پی می برم .
در پناه عشق خدا از هر گزندی در امان باشید
😔 😔 🙏🙏🌹🌹
پاسخ
آذر 8, 1401
راستش وقتی تیغ بر گلو باشد هر کاری از آدم بر می آید . در واقع این شجاعت ، تقلای حفظ جان است
از شما بانوی محترم بی نهایت متشکر و ممنونم
پاسخ
آذر 8, 1401
جز این که اندیشه ناب و بی بدیل شما را تحسین کنم دیگر زبانم قاصر هست از این همه زیبایی….🌸🌸🌸👏
خوشحالم که اینجا هستم…
پاسخ
آذر 8, 1401
پس بالاخره چی ماه نیز به این سرای پاک قدم نهاد
خوش آمدی و امیدوارم باقی دوستان نیز گرد هم آیند
جایی که برایمان خطکش نمی گذارند و می توانیم صدای وطن و مردم وطن باشیم
پاسخ
آذر 9, 1401
سپاسگزارم استاد عزیز 🙏🙏🙏
پاسخ
آذر 8, 1401
درود
بهره بردم
با آرزوی سلامتی 🌹🌹
پاسخ
آذر 8, 1401
سپاسگزار مهر و محبت شما هستم هم وطن 🌹
پاسخ
آذر 10, 1401
درودها برشما استادفرهیخته وبزرگوار
خواندم لذت بردم و سوختم .
اندیشهی نابتان در جولان و خلق آثار
ارجمندباد.
🌺🌺🌺
پاسخ
آذر 13, 1401
صفاجان ، صفا آوردی
قربان قدمت
پاسخ
آذر 29, 1401
سلام و عرض ادب
زیبا بود و دلنشین . موفق باشی و پیروز
پاسخ
آذر 29, 1401
مهرتان را سپاس ….
پاسخ
دی 26, 1401
درود بر مانای آگاه و دغدغهمند
زیبا و قابل تامل سرودید
پاسخ
دی 26, 1401
سلام بر دوستی که نامش نیست و عطرش هست
پاسخ
بستن فرم