🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

لیست اشعار مطالع
عنوان شعر خوانش نظرات
شمارهٔ ۱ : زشت رو چون سازد از خود دور خوی زشت را؟ 80
شمارهٔ ۲ : چرخ می داند عیار آه پرتائثیر را 73
شمارهٔ ۳ : چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را 105
شمارهٔ ۴ : چون دریغ از دیده داری حسن ذات خویش را 70
شمارهٔ ۵ : از دست کار رفته بود پیش، کار ما 74
شمارهٔ ۶ : گردون سنگدل نبود مرد جنگ ما 86
شمارهٔ ۷ : زد غوطه بس که در تن خاکی روان ما 57
شمارهٔ ۸ : تا چند نهد روی به رو آن کف پا را؟ 79
شمارهٔ ۹ : بگذار شود زیر و زبر جسم گران را 73
شمارهٔ ۱۰ : بیدار کند بانگ نی افسرده دلان را 86
شمارهٔ ۱۱ : کلید فتح بود از دل شکسته گدا را 68
شمارهٔ ۱۲ : قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را 78
شمارهٔ ۱۳ : زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها 79
شمارهٔ ۱۴ : نیست پروای کدورت دل بی کینه ما را 74
شمارهٔ ۱۵ : گریه مستانه بی می می کند ما را خراب 64
شمارهٔ ۱۶ : از ترحم حسن جولان می نماید در نقاب 86
شمارهٔ ۱۷ : می شود در دور خط عاشق ز جانان کامیاب 77
شمارهٔ ۱۸ : عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب 72
شمارهٔ ۱۹ : چه خیال است کند مست ترا باده ناب 54
شمارهٔ ۲۰ : روز در جام می آویز که در شب می ناب 65
شمارهٔ ۲۱ : چو ساخت قد ترا حلقه عمر پا به رکاب 96
شمارهٔ ۲۲ : یکی دو شد ز اجل ماتم روان غریب 72
شمارهٔ ۲۳ : زردرویی می کشد مهر از ترنج غبغبت 112
شمارهٔ ۲۴ : عمر چون از چل گذشت از وی وفاجستن خطاست 93
شمارهٔ ۲۵ : حاصل ما از نظربازی نگاه حسرت است 76
شمارهٔ ۲۶ : لعل جان بخش ترا خط دورباش آفت است 68
شمارهٔ ۲۷ : قسمت روشندلان از زندگانی کلفت است 86
شمارهٔ ۲۸ : در کهنسالی ز نسیان شکوه کفر نعمت است 58
شمارهٔ ۲۹ : بی دماغان را نرنجاندن به صحبت منت است 109
شمارهٔ ۳۰ : شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست 75
شمارهٔ ۳۱ : باده لعلی ز لعل و شیشه از کان خوشترست 64
شمارهٔ ۳۲ : راحت مرگ فقیران ز اغنیا افزونترست 78
شمارهٔ ۳۳ : نیست شاه آن کس که او را تاج گوهر بر سرست 129
شمارهٔ ۳۴ : صندل بی مغز عالم گرده دردسرست 89
شمارهٔ ۳۵ : آنچه ما را از شراب زندگی در ساغرست 79
شمارهٔ ۳۶ : می شوم گل، در گریبان خار می افتد مرا 105
شمارهٔ ۳۷ : بحر نتواند غبار غم ز دل شستن مرا 95
شمارهٔ ۳۸ : می گشاید ذکر بر رویت در الله را 70
شمارهٔ ۳۹ : خط مشکین خواست عذر آن عذار ساده را 66
شمارهٔ ۴۰ : نیست سوی حق به جز تسلیم راهی بنده را 91
شمارهٔ ۴۱ : نیست پروای علایق طبع وحشت دیده را 80
شمارهٔ ۴۲ : عشق می پاشد ز یکدیگر دل غم پیشه را 101
شمارهٔ ۴۳ : حسن عالمسوز دارد بی قرار اندیشه را 67
شمارهٔ ۴۴ : زلف طرار تو می بندد زبان شانه را 61
شمارهٔ ۴۵ : بی سرانجامی صفا بخشد دل دیوانه را 77
شمارهٔ ۴۶ : نیل چشم زخم باشد زنگ کلفت سینه را 63
شمارهٔ ۴۷ : شوخی راز محبت می شکافد سینه را 92
شمارهٔ ۴۸ : بیخودی فرش است در چشم و دل بی تاب ما 61
شمارهٔ ۴۹ : می کند در پرده شب جلوه دایم روز ما 71
شمارهٔ ۵۰ : از گرانخوابی چو چشم دام آزادیم ما 79
شمارهٔ ۵۱ : بر زبان حرف طلب هرگز نمی آریم ما 75
شمارهٔ ۵۲ : دور شو ای آستین از دیده گریان ما 97
شمارهٔ ۵۳ : به همواری توان بردن سبق از همرهان اینجا 97
شمارهٔ ۵۴ : به احسان همتم می کرد قارون اهل دنیا را 61
شمارهٔ ۵۵ : تمنای تو دارد در کشاکش آسمان ها را 95
شمارهٔ ۵۶ : ز بدگویان امان خواهی، ز غیبت پاک کن لب را 116
شمارهٔ ۵۷ : ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را 81
شمارهٔ ۵۸ : کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟ 91
شمارهٔ ۵۹ : کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را 60
شمارهٔ ۶۰ : توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را 77
شمارهٔ ۶۱ : به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را 73
شمارهٔ ۶۲ : نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟ 73
شمارهٔ ۶۳ : به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را 67
شمارهٔ ۶۴ : کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را 63
شمارهٔ ۶۵ : ز نقصان گهر باشد گران خیزی بزرگان را 67
شمارهٔ ۶۶ : نشاط ظاهر از دل کی برد غم های پنهان را؟ 106
شمارهٔ ۶۷ : عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را 84
شمارهٔ ۶۸ : مصیبت می کند بر دل گوارا زهر مردن را 90
شمارهٔ ۶۹ : بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را 75
شمارهٔ ۷۰ : نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را 64
شمارهٔ ۷۱ : چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟ 75
شمارهٔ ۷۲ : به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را 66
شمارهٔ ۷۳ : نمی آیی به بیداری چو در آغوش من شبها 86
شمارهٔ ۷۴ : به چشم مردم آگاه، این فرسوده قالبها 58
شمارهٔ ۷۵ : بخیل دوربین زان می کند وحشت ز صحبت ها 91
شمارهٔ ۷۶ : شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفل ها 88
شمارهٔ ۷۷ : ز لعلش پر می گلرنگ شد پیمانه دلها 66
شمارهٔ ۷۸ : به چشم عاقبت بین هر که خود را دید در دنیا 81
شمارهٔ ۷۹ : (سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا 69
شمارهٔ ۸۰ : (هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا 69
شمارهٔ ۸۱ : جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا 81
شمارهٔ ۸۲ : این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا 81
شمارهٔ ۸۳ : زاهد خشک بود دشمن جان میکش را 56
شمارهٔ ۸۴ : پند ارباب خرد پنبه گوش است مرا 111
شمارهٔ ۸۵ : چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما 74
شمارهٔ ۸۶ : می تپد در جگر خاک همان طینت ما 66
شمارهٔ ۸۷ : چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما 105
شمارهٔ ۸۸ : چه نسبت است به یوسف رخ نکوی ترا؟ 101
شمارهٔ ۸۹ : مسنج با دل شب فیض صبح انور را 76
شمارهٔ ۹۰ : چه آتش است به جان این دل مشوش را؟ 85
شمارهٔ ۹۱ : حذر ز ناخن الماس نیست داغ مرا 65
شمارهٔ ۹۲ : فراغبال محال است راست کیشان را 70
شمارهٔ ۹۳ : رخسار آتشین نپذیرد نقاب را 96
شمارهٔ ۹۴ : گردد دو نیم، دل ز گلستان ملول را 67
شمارهٔ ۹۵ : خال تو سوخت جان من غم سرشته را 97
شمارهٔ ۹۶ : زخم زبان به جوش نیارد فسرده را 66
شمارهٔ ۹۷ : کم کم کن آشنا به لب زخم دشنه را 88
شمارهٔ ۹۸ : عقل شرع باطن است و شرع عقل ظاهرست 74
شمارهٔ ۹۹ : داغدار عشق را نور و صفای دیگرست 72
شمارهٔ ۱۰۰ : جای برگ گل به بستر اشک رنگینم بس است 75
شمارهٔ ۱۰۱ : عیب مردم بر هنر تا چند بگزینی، بس است 64
شمارهٔ ۱۰۲ : نغمه های جانفزا در پرده نی مدغم است؟ 87
شمارهٔ ۱۰۳ : شانه با صد دست از بست و گشادش درهم است 70
شمارهٔ ۱۰۴ : بی خبر از غفلت خویش است تا جان در تن است 63
شمارهٔ ۱۰۵ : عمر را بر باد دادن تن به صحبت دادن است 104
شمارهٔ ۱۰۶ : آتشین رویی که داغ ما گلی از باغ اوست 87
شمارهٔ ۱۰۷ : حاصل دنیا و بال جان فارغبال توست 89
شمارهٔ ۱۰۸ : کاکل او دام در راه صبا انداخته است 57
شمارهٔ ۱۰۹ : یوسف از بی مهری اخوان به چاه افتاده است 91
شمارهٔ ۱۱۰ : تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است 82
شمارهٔ ۱۱۱ : کی نسیم صبحدم با غنچه گل کرده است 84
شمارهٔ ۱۱۲ : بس که بر آن پیکر سیمین قبا چسبیده است 76
شمارهٔ ۱۱۳ : تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است 70
شمارهٔ ۱۱۴ : هر که با بی نسبتان گردد طرف، دیوانه است 173
شمارهٔ ۱۱۵ : بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است 66
شمارهٔ ۱۱۶ : آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است 75
شمارهٔ ۱۱۷ : نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست 117
شمارهٔ ۱۱۸ : دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست 65
شمارهٔ ۱۱۹ : جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست 94
شمارهٔ ۱۲۰ : گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست 85
شمارهٔ ۱۲۱ : در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت 77
شمارهٔ ۱۲۲ : بعد سالی در گلستان جلوه ای گل کرد و رفت 61
شمارهٔ ۱۲۳ : از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت 50
شمارهٔ ۱۲۴ : خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت 50
شمارهٔ ۱۲۵ : مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است 94
شمارهٔ ۱۲۶ : غرض از خوردن می مستی بالادست است 85
شمارهٔ ۱۲۷ : ناله نی حدی قافله ارواح است 98
شمارهٔ ۱۲۸ : پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست 68
شمارهٔ ۱۲۹ : (در خموشی لب من چهره گشای رازست 67
شمارهٔ ۱۳۰ : چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست 74
شمارهٔ ۱۳۱ : بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است 54
شمارهٔ ۱۳۲ : هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است 91
شمارهٔ ۱۳۳ : تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است 63
شمارهٔ ۱۳۴ : تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است 79
شمارهٔ ۱۳۵ : رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است 69
شمارهٔ ۱۳۶ : دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است 78
شمارهٔ ۱۳۷ : از رگ ابر هوا دسته سنبل شده است 85
شمارهٔ ۱۳۸ : باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است 67
شمارهٔ ۱۳۹ : هر چه جز حیرت دیدار بود نادانی است 87
شمارهٔ ۱۴۰ : گر چه رخسار ترا آب طراوت کم نیست 81
شمارهٔ ۱۴۱ : عشق را چشم به سامان تن آسانی نیست 65
شمارهٔ ۱۴۲ : از سرانجام عمارت خوشی از دلها رفت 96
شمارهٔ ۱۴۳ : به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت 82
شمارهٔ ۱۴۴ : چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ 92
شمارهٔ ۱۴۵ : چنان که مهر خموشی سپند آفتهاست 82
شمارهٔ ۱۴۶ : دلم ربوده خط شکسته بسته اوست 71
شمارهٔ ۱۴۷ : چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟ 84
شمارهٔ ۱۴۸ : دلیل راه توکل امید کوتاه است 70
شمارهٔ ۱۴۹ : خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است 800
شمارهٔ ۱۵۰ : پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است 87
شمارهٔ ۱۵۱ : هزار رنگ بلا در خمار میخواری است 83
شمارهٔ ۱۵۲ : گل سر سبد روزگار، خوش خویی است 71
شمارهٔ ۱۵۳ : چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست 77
شمارهٔ ۱۵۴ : به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت 60
شمارهٔ ۱۵۵ : یعقوب از فروغ جمال تو چشم باخت 78
شمارهٔ ۱۵۶ : جایی مرو نخوانده که گر خانه خداست 62
شمارهٔ ۱۵۷ : ابر سیاه حامل باران رحمت است 96
شمارهٔ ۱۵۸ : با قبله طاق ابروی او را چه نسبت است؟ 84
شمارهٔ ۱۵۹ : موی سفید ریشه آه ندامت است 80
شمارهٔ ۱۶۰ : ای شانه زلف و کاکل دلدار نازک است 66
شمارهٔ ۱۶۱ : موی سفید صبحدم جان غافل است 51
شمارهٔ ۱۶۲ : چندان که خار در پی آزار بلبل است 71
شمارهٔ ۱۶۳ : این شور در جهان نه از افلاک و انجم است 58
شمارهٔ ۱۶۴ : دیدار یار در گره چشم بستن است 80
شمارهٔ ۱۶۵ : درمان درد هجر ز جان دست شستن است 89
شمارهٔ ۱۶۶ : شکرفروش مصر حلاوت زبان توست 53
شمارهٔ ۱۶۷ : خال است این که بر لب او چشم دوخته است؟ 57
شمارهٔ ۱۶۸ : چشمم ز پهلوی دل دیوانه پر شده است 85
شمارهٔ ۱۶۹ : نی انجمن فروز شراب شبانه است 64
شمارهٔ ۱۷۰ : ز پیری حاصل من مد آه است 86
شمارهٔ ۱۷۱ : ظرافت آتش افروز جدایی است 80
شمارهٔ ۱۷۲ : در چمن روزگار فال شکفتن خطاست 86
شمارهٔ ۱۷۳ : حسن را با عشق شان دیگرست 64
شمارهٔ ۱۷۴ : عشق هر چند مجازی است خوش است 74
شمارهٔ ۱۷۵ : حسن در دوستی یگانه خوش است 62
شمارهٔ ۱۷۶ : عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد 82
شمارهٔ ۱۷۷ : از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد 57
شمارهٔ ۱۷۸ : منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟ 56
شمارهٔ ۱۷۹ : از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد 60
شمارهٔ ۱۸۰ : ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟ 76
شمارهٔ ۱۸۱ : دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد 89
شمارهٔ ۱۸۲ : عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد 77
شمارهٔ ۱۸۳ : خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد 61
شمارهٔ ۱۸۴ : بی تائمل هر که در محفل سخن پرداز شد 52
شمارهٔ ۱۸۵ : خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد 80
شمارهٔ ۱۸۶ : تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد 82
شمارهٔ ۱۸۷ : داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد 85
شمارهٔ ۱۸۸ : تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند 67
شمارهٔ ۱۸۹ : ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند 75
شمارهٔ ۱۹۰ : تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند 84
شمارهٔ ۱۹۱ : غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند 60
شمارهٔ ۱۹۲ : در دل معشوق جای خود ادب وا می کند 78
شمارهٔ ۱۹۳ : آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند 83
شمارهٔ ۱۹۴ : میکشان را باده گلرنگ خندان می کند 69
شمارهٔ ۱۹۵ : تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود 83
شمارهٔ ۱۹۶ : دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود 74
شمارهٔ ۱۹۷ : در بساط آسمان خشک، همت کم بود 94
شمارهٔ ۱۹۸ : حاصل جمعیت عالم پریشانی بود 96
شمارهٔ ۱۹۹ : بخت با ما بر خلاف راه مقصد می رود 61
شمارهٔ ۲۰۰ : دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود 62
شمارهٔ ۲۰۱ : هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود 71
شمارهٔ ۲۰۲ : فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود 62
شمارهٔ ۲۰۳ : از شراب لاله گون همت دوبالا می شود 98
شمارهٔ ۲۰۴ : حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود 86
شمارهٔ ۲۰۵ : در وجود ما شراب تلخ باطل می شود 74
شمارهٔ ۲۰۶ : عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود 81
شمارهٔ ۲۰۷ : آسمان افتادگان را غمگساری می شود 81
شمارهٔ ۲۰۸ : خون می را از عروق تاک می باید کشید 73
شمارهٔ ۲۰۹ : ساغر می را به دست می پرست ما دهید 53
شمارهٔ ۲۱۰ : کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟ 81
شمارهٔ ۲۱۱ : به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد 71
شمارهٔ ۲۱۲ : به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد 57
شمارهٔ ۲۱۳ : چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد 94
شمارهٔ ۲۱۴ : طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد 96
شمارهٔ ۲۱۵ : ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد 91
شمارهٔ ۲۱۶ : دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد 77
شمارهٔ ۲۱۷ : به هر کس آسمان شد مهربان بیچاره می گردد 71
شمارهٔ ۲۱۸ : غم روی زمین ما را غبار دل نمی گردد 79
شمارهٔ ۲۱۹ : به می خشکی ز طبع زاهدان زایل نمی گردد 66
شمارهٔ ۲۲۰ : ز نخل خشک مریم این رطب بر خاک می بارد 70
شمارهٔ ۲۲۱ : ز بس اندیشه سرو از قامت آن دلربا دارد 57
شمارهٔ ۲۲۲ : مرا از شکر نه کفران نعمت بسته لب دارد 52
شمارهٔ ۲۲۳ : شود خونریزتر حسنی که عاشق بیشتر دارد 48
شمارهٔ ۲۲۴ : که جز من می تواند تا مرا گرم سخن دارد؟ 88
شمارهٔ ۲۲۵ : به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد 78
شمارهٔ ۲۲۶ : نهان در پرده هر موی من آه آتشین دارد 84
شمارهٔ ۲۲۷ : به هر رنگی که باشد دل، همان صورت جهان گیرد 74
شمارهٔ ۲۲۸ : که دارم غیر خط تا از رخ او داد من گیرد؟ 66
شمارهٔ ۲۲۹ : من آن سیلم که منزل پیش راه من نمی گیرد 85
شمارهٔ ۲۳۰ : به ماتم هر که کام خود ز افغان تلخ می سازد 52
شمارهٔ ۲۳۱ : سیه مستان غفلت را فلک هشیار می سازد 76
شمارهٔ ۲۳۲ : آب حیات آتش رخساره ها می است 59
شمارهٔ ۲۳۳ : حسنت هلال را به سر آسمان شکست 59
شمارهٔ ۲۳۴ : رخسار او مقید زلف بلند نیست 75
شمارهٔ ۲۳۵ : ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست 91
شمارهٔ ۲۳۶ : ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست 81
شمارهٔ ۲۳۷ : در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست 53
شمارهٔ ۲۳۸ : عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست 59
شمارهٔ ۲۳۹ : گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت 67
شمارهٔ ۲۴۰ : از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت 89
شمارهٔ ۲۴۱ : از روی عرقناک تو خورشید کباب است 97
شمارهٔ ۲۴۲ : از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است 89
شمارهٔ ۲۴۳ : تنها نه همین با تو مرا روی نیازست 79
شمارهٔ ۲۴۴ : صد در صد آفاق، بیابان جنون است 67
شمارهٔ ۲۴۵ : دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است 74
شمارهٔ ۲۴۶ : با عشق تو اندیشه کونین گناه است 64
شمارهٔ ۲۴۷ : هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است 75
شمارهٔ ۲۴۸ : هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است 61
شمارهٔ ۲۴۹ : از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است 85
شمارهٔ ۲۵۰ : با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست 64
شمارهٔ ۲۵۱ : رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت 56
شمارهٔ ۲۵۲ : 77
شمارهٔ ۲۵۳ : تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد 73
شمارهٔ ۲۵۴ : دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد 97
شمارهٔ ۲۵۵ : تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد 83
شمارهٔ ۲۵۶ : اگر مهر خموشی زان لب شیرین بیان خیزد 72
شمارهٔ ۲۵۷ : ز بس گفتار من از دل غبارآلود می خیزد 66
شمارهٔ ۲۵۸ : به تمکینی ز جای خویش آن طناز می خیزد 88
شمارهٔ ۲۵۹ : زخامی هر کبابی اشک خونین بر زمین ریزد 69
شمارهٔ ۲۶۰ : ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد 95
شمارهٔ ۲۶۱ : چه پروا عاشق بیتاب را از سوختن باشد؟ 88
شمارهٔ ۲۶۲ : بزرگان را به تعلیم کسی حاجت نمی باشد 67
شمارهٔ ۲۶۳ : ز شهرت ناقص از کامل عیاران بیش می بالد 87
شمارهٔ ۲۶۴ : دلی کز خامشی روشن شود مردن نمی داند 57
شمارهٔ ۲۶۵ : ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند 64
شمارهٔ ۲۶۶ : مزن ای سرو با شمشاد او لاف از خرام خود 70
شمارهٔ ۲۶۷ : نگردم چون سبو غافل ز حفظ آبروی خود 77
شمارهٔ ۲۶۸ : گریبان چاک در گلشن چو آن طناز می آید 70
شمارهٔ ۲۶۹ : ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید 61
شمارهٔ ۲۷۰ : به قلب خصم عاجز تاختن از ما نمی آید 76
شمارهٔ ۲۷۱ : به روی نرم، کار از اهل دنیا برنمی آید 70
شمارهٔ ۲۷۲ : نشاط ظاهری دل را گره از کار نگشاید 81
شمارهٔ ۲۷۳ : چون فروزان ز می آن آینه طلعت گردد 85
شمارهٔ ۲۷۴ : سر ما گرم ز زور می بی غش گردد 106
شمارهٔ ۲۷۵ : صحبت مردم افسرده سکون می آرد 71
شمارهٔ ۲۷۶ : صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد 94
شمارهٔ ۲۷۷ : طفل محبوبم اگر رخ ز شراب افروزد 65
شمارهٔ ۲۷۸ : بی تائمل به مقامی دل غافل نرسد 67
شمارهٔ ۲۷۹ : از سفر با رخ افروخته جانان آمد 69
شمارهٔ ۲۸۰ : اهل بازار ز زهاد به انصافترند 73
شمارهٔ ۲۸۱ : پیش سایل چه ضرورست بپا برخیزند؟ 60
شمارهٔ ۲۸۲ : گر مصور قلم از موی میان تو کند 77
شمارهٔ ۲۸۳ : اول و آخر الله ازان آه بود 72
شمارهٔ ۲۸۴ : از حیات آنچه ترا صرف به طاعات شود 66
شمارهٔ ۲۸۵ : حسن اگر بدرقه شعله آواز شود 99
شمارهٔ ۲۸۶ : گر چنین جلوه گر آن سرو قباپوش شود 64
شمارهٔ ۲۸۷ : زود از خنده بی مغز دهن بسته شود 56
شمارهٔ ۲۸۸ : یوسف از دیدن رخسار تو خودبین نشود 81
شمارهٔ ۲۸۹ : دل سودازده داغ تو به افسر ندهد 53
شمارهٔ ۲۹۰ : گریه امروز به رنگ دگرم می آید 68
شمارهٔ ۲۹۱ : کیست آن کس که نه بر حال مسافر گرید؟ 79
شمارهٔ ۲۹۲ : مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد 112
شمارهٔ ۲۹۳ : خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد 94
شمارهٔ ۲۹۴ : می مدام دل لاله را سیه دارد 62
شمارهٔ ۲۹۵ : اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد 78
شمارهٔ ۲۹۶ : همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد 62
شمارهٔ ۲۹۷ : ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد 65
شمارهٔ ۲۹۸ : خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد 82
شمارهٔ ۲۹۹ : ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد 75
شمارهٔ ۳۰۰ : به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد 58
شمارهٔ ۳۰۱ : پیاله ای به لبم چرخ آشنا نکند 84
شمارهٔ ۳۰۲ : دلی که آب شد از عشق برقرار بود 80
شمارهٔ ۳۰۳ : دل از رفیق گرانجان ز عمر سیر شود 70
شمارهٔ ۳۰۴ : به دست من کمر نازک تو چون آید؟ 79
شمارهٔ ۳۰۵ : اگر ز دست تهی، کام برنمی آید 63
شمارهٔ ۳۰۶ : نخلی که سرکشی نکند پایمال باد! 73
شمارهٔ ۳۰۷ : سیر شکوفه عقل مرا زیر دست کرد 65
شمارهٔ ۳۰۸ : در گلشنی که حسن تو عارض جمال کرد 59
شمارهٔ ۳۰۹ : حسن از حجاب، غصه و تشویش می خورد 90
شمارهٔ ۳۱۰ : با جسم کس به عالم بالا نمی رسد 111
شمارهٔ ۳۱۱ : دل از سفید گشتن مو ناامید شد 76
شمارهٔ ۳۱۲ : حسن تو زیردست خط مشکبار شد 80
شمارهٔ ۳۱۳ : غلیان ز دودمان وجود آشکار شد 71
شمارهٔ ۳۱۴ : از اختیار دم دل گمراه می زند 68
شمارهٔ ۳۱۵ : گر چه در ظاهر به زه دارم کمان اختیار 75
شمارهٔ ۳۱۶ : تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر 93
شمارهٔ ۳۱۷ : گر باغبان زکات زر گل برون کند 59
شمارهٔ ۳۱۸ : اشکم همیشه خون به دل آستین کند 117
شمارهٔ ۳۱۹ : خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند 71
شمارهٔ ۳۲۰ : روشندلان که قبله خود روی او کنند 72
شمارهٔ ۳۲۱ : در حفظ آن کسی که ز می بی خبر شود 75
شمارهٔ ۳۲۲ : بیداد آسمان چه خیال است کم شود 67
شمارهٔ ۳۲۳ : از باده چون عقیق تو سیراب می شود 76
شمارهٔ ۳۲۴ : از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود 81
شمارهٔ ۳۲۵ : از بانگ نی دلی که جراحت نمی شود 89
شمارهٔ ۳۲۶ : از تاج باج خواه فریدون حذر کنید 67
شمارهٔ ۳۲۷ : تقصیر میانش ز خم و پیچ ندارد 67
شمارهٔ ۳۲۸ : حاشا که طلبکار حق آرام پذیرد 70
شمارهٔ ۳۲۹ : جز سرکشی از آدم بی درد چه خیزد؟ 75
شمارهٔ ۳۳۰ : از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟ 69
شمارهٔ ۳۳۱ : از موی چو کافور دلم بیت حزن شد 68
شمارهٔ ۳۳۲ : تا گوهر ذات تو نهان زیر زمین شد 94
شمارهٔ ۳۳۳ : می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد 71
شمارهٔ ۳۳۴ : کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟ 83
شمارهٔ ۳۳۵ : طول امر از دل چه خیال است برآید؟ 106
شمارهٔ ۳۳۶ : زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید 87
شمارهٔ ۳۳۷ : خط در دل روشن گهران مهر فزاید 66
شمارهٔ ۳۳۸ : در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید 75
شمارهٔ ۳۳۹ : در صیدگاه دنیا هر کس که هوش دارد 85
شمارهٔ ۳۴۰ : تا خط دمید با من دلدار هم سخن شد 73
شمارهٔ ۳۴۱ : دل ز من خال یار می گیرد 91
شمارهٔ ۳۴۲ : هیچ شریفی خسیس رای نباشد 78
شمارهٔ ۳۴۳ : خسیس از هنرپیشگان عیب بیند 55
شمارهٔ ۳۴۴ : از نمدپوشان زبان طعن را کوتاه دار 76
شمارهٔ ۳۴۵ : گل گلاب از هرزه خندی شد درین نیلی حصار 77
شمارهٔ ۳۴۶ : شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار 59
شمارهٔ ۳۴۷ : پوچ گو را بر سر گفتار بی حاصل میار 67
شمارهٔ ۳۴۸ : وقت خواب ناز، آن مژگان بود خونریزتر 51
شمارهٔ ۳۴۹ : هر که برگش بیش، وقت مرگ لرزد بیشتر 61
شمارهٔ ۳۵۰ : هست حاجت در بساط کج کلاهان بیشتر 79
شمارهٔ ۳۵۱ : می رسد هر دم مرا از نوخطان نیش دگر 64
شمارهٔ ۳۵۲ : بر دل موری درین عبرت سرا غافل مخور 72
شمارهٔ ۳۵۳ : کریم سایل خود را غنی کند یکبار 81
شمارهٔ ۳۵۴ : یکی هزار شود داغ در دل افگار 88
شمارهٔ ۳۵۵ : ندیده ایم به جز ماه روزه ماه دگر 70
شمارهٔ ۳۵۶ : با چهره شکسته و با چشم اشکبار 92
شمارهٔ ۳۵۷ : سامان دهر را همه اسباب غم شمار 55
شمارهٔ ۳۵۸ : در دیده ها اگر چه بود راه هند دور 66
شمارهٔ ۳۵۹ : مخور فریب محبت ز ناله همه کس 72
شمارهٔ ۳۶۰ : برنیایی خوش به اهل فکر، ناخوش هم مباش 103
شمارهٔ ۳۶۱ : یک سر مو منت از اخوان کم فرصت مکش 63
شمارهٔ ۳۶۲ : از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش 64
شمارهٔ ۳۶۳ : یار گندم گون جوی نگذاشت در من عقل و هوش 662 1
شمارهٔ ۳۶۴ : در کهنسالی نیفتد کافر از سامان خویش! 83
شمارهٔ ۳۶۵ : حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش 72
شمارهٔ ۳۶۶ : صنوبر قامتی کز خاک می روید گرفتارش 91
شمارهٔ ۳۶۷ : در آن محفل که برخیزد نقاب از روی گلپوشش 67
شمارهٔ ۳۶۸ : تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش 75
شمارهٔ ۳۶۹ : دل خونین چنان آمیخت با فولاد پیکانش 97
شمارهٔ ۳۷۰ : قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش 79
شمارهٔ ۳۷۱ : به دوری محو از خاطر نگردد قد رعنایش 68
شمارهٔ ۳۷۲ : سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش 59
شمارهٔ ۳۷۳ : غوطه در زنگ زد آیینه روشن گهرش 71
شمارهٔ ۳۷۴ : عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش 64
شمارهٔ ۳۷۵ : به عزم صید چنان گرم خاست شهبازش 81
شمارهٔ ۳۷۶ : مطرب مکن ز صافی آواز انتعاش 71
شمارهٔ ۳۷۷ : محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟ 146
شمارهٔ ۳۷۸ : بس که از دوران به سختی بگذرد احوال من 84
شمارهٔ ۳۷۹ : دارد از سبقت ز چشم بد خطرها جان من 74
شمارهٔ ۳۸۰ : از علایق دل ز آب و گل نمی آید برون 90
شمارهٔ ۳۸۱ : آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین 66
شمارهٔ ۳۸۲ : در جبین تاک، نور باده بی غش ببین 85
شمارهٔ ۳۸۳ : خط مشکین را به گرد خال آن مهوش ببین 88
شمارهٔ ۳۸۴ : ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن 109
شمارهٔ ۳۸۵ : ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن 71
شمارهٔ ۳۸۶ : ازان خرسند گردیدم ز دیدن ها به نادیدن 60
شمارهٔ ۳۸۷ : ز اهل عقل همواری به مجنونان فزون تر کن 71
شمارهٔ ۳۸۸ : جوانی برد با خود آنچه می آمد به کار از من 52
شمارهٔ ۳۸۹ : نباشد در مقام دلبری نازک نهال من 74
شمارهٔ ۳۹۰ : ندارد حاجت تکرار گفتار تمام من 55
شمارهٔ ۳۹۱ : به پرگار از توکل شد چنان برگ و نوای من 86
شمارهٔ ۳۹۲ : تا سر خود به گریبان نتوانی بردن 88
شمارهٔ ۳۹۳ : می گشاید ز خموشان دل بی کینه من 96
شمارهٔ ۳۹۴ : اگر عزیز توان شد به آبروی کسان 64
شمارهٔ ۳۹۵ : توان به خامشی از عمر کام دل بردن 110
شمارهٔ ۳۹۶ : به طوق غبغب سیمین او نظر واکن 74
شمارهٔ ۳۹۷ : عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین 76
شمارهٔ ۳۹۸ : از توست آنچه می دهی آن را به دیگران 68
شمارهٔ ۳۹۹ : ز احسان بنای دولت خود باثبات کن 91
شمارهٔ ۴۰۰ : ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن 119
شمارهٔ ۴۰۱ : عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن 71
شمارهٔ ۴۰۲ : پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن 77
شمارهٔ ۴۰۳ : بر جام باده چشم ندارد حباب من 62
شمارهٔ ۴۰۴ : در سوختن زیاده شود آب و تاب من 100
شمارهٔ ۴۰۵ : متراش خط ز چهره خود پر عتاب من 70
شمارهٔ ۴۰۶ : آشفته می شود ز نصیحت دماغ من 70
شمارهٔ ۴۰۷ : در لعل یار خنده دندان نما ببین 121
شمارهٔ ۴۰۸ : عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی 74
شمارهٔ ۴۰۹ : زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی 120
شمارهٔ ۴۱۰ : کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می آیی 69
شمارهٔ ۴۱۱ : سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای 93
شمارهٔ ۴۱۲ : بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی 67
شمارهٔ ۴۱۳ : جام جم مهر خموشی است اگر بینایی 81
شمارهٔ ۴۱۴ : عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای 74
شمارهٔ ۴۱۵ : کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی 79
شمارهٔ ۴۱۶ : عبیر فتنه به زلف سیاهت ارزانی! 67
شمارهٔ ۴۱۷ : مخالفت نبود در جهان تنهایی 64
شمارهٔ ۴۱۸ : در ماه روزه سیر مه ما نکرده ای 79
شمارهٔ ۴۱۹ : ای خط سبز کز لب جانان دمیده ای 68
شمارهٔ ۴۲۰ : هر لحظه خرابم کند آن چشم به رنگی 70
شمارهٔ ۴۲۱ : با خود پرداز از منزل طرازی 55
شمارهٔ ۴۲۲ : گر می نمی ستانی ای زاهد ریایی 69
شمارهٔ ۴۲۴ : بر گردن است خون دو صد کشته چون منش 104
شمارهٔ ۴۲۳ : در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی 72
شمارهٔ ۴۲۵ : ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش 53
شمارهٔ ۴۲۶ : از کرم آن کس که شهرت است مرادش 71
شمارهٔ ۴۲۷ : چون آتش است رغبت بی منتهای حرص 58
شمارهٔ ۴۲۸ : با قد خم گشته روگردان مشو از راه حق 54
شمارهٔ ۴۲۹ : بی فسادی نیست گر رو در صلاح آرند خلق 73
شمارهٔ ۴۳۰ : مرو از راه به احسان خسیسانه خلق 71
شمارهٔ ۴۳۱ : نیست از گرد مذلت متواضع را باک 71
شمارهٔ ۴۳۲ : برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک 67
شمارهٔ ۴۳۳ : می کند عیب نمایان را هنرپرور کمال 63
شمارهٔ ۴۳۴ : روزگاری شد دل افسرده دارم در بغل 61
شمارهٔ ۴۳۵ : هر که را از سایلان ناشاد می سازد بخیل 86
شمارهٔ ۴۳۶ : هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال 68
شمارهٔ ۴۳۷ : تن گران و جان نزار و دل کباب است از طعام 74
شمارهٔ ۴۳۸ : لازم یکدیگر افتاده است ناکامی و کام 88
شمارهٔ ۴۳۹ : حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام 81
شمارهٔ ۴۴۰ : می چکد چون شمع آتش از زبان خامه ام 82
شمارهٔ ۴۴۱ : اشک خونین بس که زد جوش از دل دیوانه ام 65
شمارهٔ ۴۴۲ : ناز آن لبها ز خط از قدردانی می کشم 88
شمارهٔ ۴۴۳ : گر چه در راه سخن کرده است از سر پا قلم 77
شمارهٔ ۴۴۴ : از خموشی ما ز دست هرزه نالان رسته ایم 90
شمارهٔ ۴۴۵ : ما به رنجش اکتفا از تندخویان کرده ایم 92
شمارهٔ ۴۴۶ : غم به آه از سینه افگار برمی آوریم 69
شمارهٔ ۴۴۷ : چند دل ز اندیشه بیش و کم روزی خوریم؟ 93
شمارهٔ ۴۴۸ : بر زمین خط از خیال سرو قدی می کشیم 61
شمارهٔ ۴۴۹ : کجا شور قیامت تلخ سازد خواب شیرینم؟ 60
شمارهٔ ۴۵۰ : ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم 95
شمارهٔ ۴۵۱ : چنان که جمله عبادات از وضوست تمام 79
شمارهٔ ۴۵۲ : نجست ناوک آهی درست از شستم 99
شمارهٔ ۴۵۳ : مرا که هست میسر سبو به دوش کشم 73
شمارهٔ ۴۵۴ : به دست چون شکن زلف او شمار کنم 75
شمارهٔ ۴۵۵ : کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم 87
شمارهٔ ۴۵۶ : دل را ز زلف آن بت پرفن گرفته ام 61
شمارهٔ ۴۵۷ : از بس که بی گمان به در دل رسیده ام 56
شمارهٔ ۴۵۸ : جان دگر ز بوسه دلدار یافتم 71
شمارهٔ ۴۵۹ : از جلوه ات ز هوش من زار می روم 69
شمارهٔ ۴۶۰ : ما در جهان قرار اقامت نداده ایم 58
شمارهٔ ۴۶۱ : ز اهل کرم به هند کسی را ندیده ایم 55
شمارهٔ ۴۶۲ : پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم 90
شمارهٔ ۴۶۳ : ما آبروی فقر به گوهر نمی دهیم 62
شمارهٔ ۴۶۴ : طرفی ز نهال قد آن شوخ نبستم 70
شمارهٔ ۴۶۵ : از دل نبرد زنگ الم باد بهارم 78
شمارهٔ ۴۶۶ : ما از لب خامش ز سخن داد گرفتیم 68
شمارهٔ ۴۶۷ : ما همچو شرر تلخی غربت نکشیدیم 90
شمارهٔ ۴۶۸ : یک دم که به کف باده گلرنگ نداریم 88
شمارهٔ ۴۶۹ : ز تن عضوی بود دلهای خودکام 73
شمارهٔ ۴۷۰ : روی خوبت زنگ خودبینی زدود از گلرخان 67
شمارهٔ ۴۷۱ : حلقه هر در مشو با قامت همچون کمان 71
شمارهٔ ۴۷۲ : نوشها درج است در نیش عتاب آلودگان 68
شمارهٔ ۴۷۳ : عیب دنیا را نمی بینند کوته دیدگان 59
شمارهٔ ۴۷۴ : دل چو روشن گشت در غمخانه دنیا ممان 77
شمارهٔ ۴۷۵ : شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل پیراهنان 62
شمارهٔ ۴۷۶ : کار صوفی چیست، خاطر را مصفا ساختن 71
شمارهٔ ۴۷۷ : هست با قد دو تا برگ اقامت ساختن 124
شمارهٔ ۴۷۸ : می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن 56
شمارهٔ ۴۷۹ : تا کی از عمامه خواهی کوس دانایی زدن؟ 91
شمارهٔ ۴۸۰ : با دل پر خون برون زان زلف شبگون آمدن 74
شمارهٔ ۴۸۱ : روی از عالم بگردان، روی در دیوار کن 82
شمارهٔ ۴۸۲ : شانه در خط معنبر ای صنم داخل مکن 57
شمارهٔ ۴۸۳ : در تلاش آفرین افکار خود رنگین مکن 62
شمارهٔ ۴۸۴ : فارغ است از دیو مردم خاطر آزاد من 55
شمارهٔ ۴۸۵ : در جوهر نهفته من سرسری مبین 71
شمارهٔ ۴۸۶ : به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران 55
شمارهٔ ۴۸۷ : چون برآید دل ز قید زلف عنبرفام او؟ 66
شمارهٔ ۴۸۸ : هر چه بخشد عالم ناساز می گیرد ز تو 71
شمارهٔ ۴۸۹ : گر شود گویا به ذکر حق لب خندان تو 61
شمارهٔ ۴۹۰ : بس که سرزد شکوه رزق از لب گویای تو 77
شمارهٔ ۴۹۱ : قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو 64
شمارهٔ ۴۹۲ : زینهار از درد و داغ عشق روگردان مشو 75
شمارهٔ ۴۹۳ : پریزادی است دست آموز زلف مشکبار او 58
شمارهٔ ۴۹۴ : یکی صد شد ز خط کیفیت چشم خراب تو 77
شمارهٔ ۴۹۵ : کجا سرپنجه خورشید گیرد جای دست تو؟ 105
شمارهٔ ۴۹۶ : شکر را نی به ناخن می کند دشنام تلخ تو 69
شمارهٔ ۴۹۷ : سرونازی که منم محو رخ انور او 69
شمارهٔ ۴۹۸ : می چکد بوسه ز لعل لب میخواره تو 73
شمارهٔ ۴۹۹ : اگر چه لاله طورست روی روشن او 64
شمارهٔ ۵۰۰ : ز انفعال خرام تو آب گردد سرو 71
شمارهٔ ۵۰۱ : صد پرده شوختر بود از چشم خال تو 84
شمارهٔ ۵۰۲ : خرقه بر دوشان از فرزند و زن بگسیخته 96
شمارهٔ ۵۰۳ : در علم ظاهری چه کنی عمر خود تباه؟ 71
شمارهٔ ۵۰۴ : ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله 84
شمارهٔ ۵۰۵ : از اشک برد راه به کوی تو نظاره 98
شمارهٔ ۵۰۶ : زان لب نتوان کرد به دشنام کناره 85
شمارهٔ ۵۰۷ : چند غم از دل به اشک لاله گون شوید کسی؟ 78
شمارهٔ ۵۰۸ : ای ز خاک افتادگان کاکلت سنبل یکی 90
شمارهٔ ۵۰۹ : قد رعنای ترا تا دید، از شرمندگی 69
شمارهٔ ۵۱۰ : خون تاک از شوق می جوشد اگر ساغرزنی 90
شمارهٔ ۵۱۱ : این که زاهد کرد پهلوی خود از دنیا تهی 101
شمارهٔ ۵۱۲ : خضاب تازه ای هر دم به روی کار می آری 85
شمارهٔ ۵۱۳ : میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری 66
شمارهٔ ۵۱۴ : گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟ 94
شمارهٔ ۵۱۵ : ز مستی دیگران را می کنی تکلیف می نوشی 60