🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 زنی با این تفاوت

(ثبت: 255218) دی 30, 1401 
زنی با این تفاوت

 

… هی با خودم می گویم
او نیز مثل همه ی زن ها
به موعد سرخی در ماه معتاد بود
و مثل همه ی زن ها در منزلگاه سرش
کاروان اندوه و اشتیاق به هم می رسیدند
او نیز
انار لبش از خیال آبان عشق خونین شد
و لیموی سینه هایش از شهریور شوق
به گُل نشست
او هم هزار حوا در بلور چشمش شکسته شد
تا مردی را شاید آدم کند !!

او نیز زنی بود که از رودها
مسیر اقیانوس را پرسیده بود
و از ابرها، سراغ مزار شهیدان را
و زیر آوار بهمن ها
پی جنازه ی کولبری کورد بود
از کوی همین کلمات
که کلاه دلخوشی اش را باد روزی
به شوخی برداشت
و دستمال حریر چوبی اش ،
نشان مزارش شد در قندیل سرای تقدیر !!
( آه خدایا
این شعر هم دارد یخ می زند
این شعر هم کوهی روی کولش گذاشته اند و
باید از مرز گرسنگی بگذرد ….)

هی با خودم فکر می کنم
او هم زنی بود با چهار فصل خدا در گلویش
مگر چه در ضریح چشمش بود
که این همه شعر پاپتی
زائران آستان اندوهش شدند؟

آری
او نیز زنی بود مثل هزاران خورشید بی گدار
اما با این تفاوت
که سبد سبد خوشه ی زیتون شعر مانا
از نگاهش چیده می شد ..

 

یازده بهمن ۹۹ کرمانشاه

واسه سرزمینم : هیوا
کولبر ۱۶ ساله ای که از سرما یخ زد .

 

 

 

نقدها
  1. مهرداد مانا

    دی 30, 1401

    سلام بر شما عزیزان
    و سلام بر همه ی شهیدان سرزمینم که برای شرف و آزادی کشته شدند
    اما این دلسروده ، که اتفاقاتی را پیش بینی کرده که پس از دوسال رقم خوردند و این را خود نمی دانستم و جناب طارق خان عزیز متذکر شدند و باعث شد بار دیگر لحظه ی سرودن آن را به خاطر بیاورم که به خاطر مشکل ماشین و راهبندان و کولاک از دیدار گلاله ام محروم شدم و در آن مقطع که باری از اندوه و استرس داشتم این جملات را نوشتم .

    من فکر می کنم اگر هنر سبب ساز انقلاب در مخاطب نشود ، اگر خون را در رگ او به جوش نیاورد ، اگر او را غرق شادی یا شیون یا فکر نکند و اگر بغض را در گلویش نکارد ، پس هنوز هنری نابالغ است . اما غیر از ذوق و تجربه ، لازمه ی از درد گفتن ابتدا دردمندی ست . وگرنه کسی که مثل ماری آنتوانت اوضاع را گل و بلبل می بیند ، قطعا نخواهد توانست درد و رنج مردمان را منعکس کند . مورد بعدی هم شجاعت است که بسیاری می شناسم که درکی حتا عمیق از درد دارند و لیکن جسارت و یارای گفتنش را ندارند . چون بسیاری از آدمهای پیرامون ما را ” میان مایه گان ” تشکیل می دهند که قطعا حاضر به تقدیم حتا جای پارک پراید خود هم نیستند ، چگونه می توانند زمان و مال و رفاه خود را یا نعوذ بالله جان خود را تقدیم کنند ؟
    و مورد سوم تعهد است . چون شاید کسی خود نیز همان درد را چشیده باشد و از چیزی هم نترسد اما چون در قبال درد اجتماع تعهدی ذاتی ندارد ، ترجیح می دهد حتا زمانی که رسن ها به گلوها شبیخون زده اند ، کناری نشسته از می و مطرب و ساقی سیمین ساق بسراید . به قول مانا :
    هی یوزارسیف زمانه عوض شده
    بنشین و با این پری پیکر پیکی بزن
    تریاکی در تفکر زلیخاست
    که با شراب بوتیفار بیچاره قاتی ست
    بعدش هم گور پدر هرکس که گرسنه ست و
    عازم این سوی سینا
    مگر تو چیزی به تاریخ بدهکاری؟؟

    اما این شعر را گلاله دکلمه کرده که مصلحت ندانست صدای او را منتشر کنم و سارا پیروتی که از کاربران سایتهای ادبی ست و مث خواهر کوچکتر ماناست البته با تفاوتهایی خوانده است که عدم تطابق شعر با دکلمه ، بخشی به خاطر ویرایش شعر است و بخشی به خاطر عدم دقت سارا و عجله کردنش …..

    • دی 30, 1401

      👏👌👍

    • دی 30, 1401

      درود بر مانای شاعر و عاشق پیشه
      زیبا و قابل تامل سرودی
      مانا باشی و نویسا🌹

    • شاهزاده خانوم

      بهمن 1, 1401

      سپاس که با ما هم به اشتراک گذاشتید..🙏😔

نظرها 71 
  1. زهرا آهن

    دی 30, 1401

    درود بر شما جناب مانا

    با خواندن این سرود بغضی گلو گیرم شد که توان نوشتن را از من گرفت…

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      هرکس ممکنست
      بخشی از اشتیاقش را سانسور کرده باشند
      مثلا یک روز دو موتور سوار
      که ناهیان بی نوای از منکر بودند
      روی زیبایی زنی که آبستن ارکیده بود ،
      اسید پاشیدند
      یا به شاعرها می گفتند :
      با کلمات گیس ، بی حجاب ، جهنم و آویزان
      شعری بگوئید ،
      که بوی شعور بادیه بدهد !
      و چنین مقدر کردند
      که هرکس آیت ماه را
      در خواب ستاره تفسیر کند ،
      به تاریکی تبعیدش کنند ..
      ..
      حالا رو ترش نکن
      من به چشمان قشنگت قول داده ام آرام باشم
      مثل بویی در مراقبه ی آب ….

      تقدیم به شما

    • شاهزاده خانوم

      بهمن 1, 1401

      🌹🌹🌹
      🌹🌹
      🌹
      درود بر ملکبانوی سیب‌های شیرین آگاهی..🍎💚

  2. طارق خراسانی

    دی 30, 1401

    سلام مانا
    از دو منظر باید به این شعر نگریست
    یکی سبک و دیگری مضمون
    سبک مختص ماناست پس می گوییم سبک مانایی ست
    مضمون یک جهان عاطفه و احساس و عشق
    مورد سومی هم دارد و آن مربوط به پیر شاعر درون است
    برای اینکه مورد سوم را بتوانم خوب توضیح بدهم ماجرایی را اول باید بگویم.
    غزلی فکر کنم در شهریور ماه برای روز میلادم فروردین 1402آمد تازه داشت ماجرای مهسا شکل می گرفت این غزل شاعرش پیر درونم بود. تا اینجا را داشته باش، در دلم موج رفتن آمده بود که باید از این جهان هجرت کنم برای عزیزی غزل را ارسال کردم و گفتم اگر 23 فروردین نبودم خودت آن را در صفحه ام نمایش بده یک بیت آن چنین است :
    روز سختی، نفسم بود به پایان نزدیک
    ناگهان بوسه ی خورشید به امداد رسید
    14 آبان یعنی حدود سه ماه بعد، واقعه واژگونی اتومبیلم به دره رخ داد که ضربه ای از طریق فرمان به قفسه سینه ام وارد شد و برای حدود 40 ثانیه ریه خاموش شد.
    .
    خب مشخص است سراینده آن غزل من نبوده ام بلکه منِ من یا جان و یا به عبارتی پیر درون آن شعر را سروده است.
    سال 99 شأن نزول اثر حضرتعالی ست ولی به صورت روشن و بی هیچ کم و کاستی پیر درون شما دارد از وقوع یک اتفاق بزرگ در آینده خبر می دهد و آن شهادت مهساست.
    دوباره با هم می خوانیم :
    انار لبش از خیال آبان عشق خونین شد
    و لیموی سینه هایش از شهریور شوق
    به گُل نشست
    او هم هزار حوا در بلور چشمش شکسته شد
    تا مردی را شاید آدم کند !!
    شک ندارم شما پیرِ درون آگاهی داری و اصولا پیر درون شاعران اهل دل بسیار آگاه می باشد.
    در پناه خدا 🌱👌👌👌👌👌👌🌱

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      بنویس
      در خاورمیانه هنوز هم مردی ست
      که صدای سخن عشق را
      از اندوه آژیرها می شنود .
      هنوز نام همه ی سرخ رگها
      اروند است
      من بی خانمان ، باور می کنی
      وطن سرفراز زنی بوده ام
      که روزی از پهلوی چپم برخاست و
      گفت :
      آه آدم .. هوای این آسمان ، خاکی ست
      بیا به بیگاهان برویم ….
      تقدیم به شما
      و ممنونم از کشفی تازه که بر این شوریده ی هزارسودا عرضه نمودید

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      تو ولایت ما یه بچه ای بود که بسیار دست کج و دزد و معتاد بود . یادمه یک بار بوقلمون همسایه غیب شد همشون یقه ی اینو گرفتند و چون سابقه ی نکویی نداشت گفتند کار خودت است و هرچی قسم قرآن خورد کسی باور نکرد . تا اینکه مشخص شد بوقلمون رو روباه شکار کرده . یادمه سرشو بالا گرفت که دیدید من نبودم ؟ داییم بهش توپید مرتیکه اگه تو هم مث بقیه دست و دلت پاک بود زیر تیغ این تهمت نمی افتادی

      • سیاوش آزاد

        دی 30, 1401

        تهمت تهمت است چه به بدان و چه به نیکان
        مستحضرید که هر تهمتی به خاطر سوء سابقه نیست مثل تهمت به حضرت یوسف یا تهمت به همسر رسول الله یا تهمت شرک به موحد عالم مولا علی
        امام على(ع) در نماز صبح بود و “ابن کوا”، در پشت سر امام(ع) مشغول نماز بود، ناگاه ابن کواء در وسط نماز این آیه را تلاوت کرد: “وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ”. (و هدفش از خواندن این آیه، آن بود که به طور کنایه به على(ع) در مورد قبول حکمیت در نبرد “صفین” اعتراض کرده و به امام(ع) نسبت شرک دهد)؛ اما با این‌حال، امام(ع) براى احترام قرآن سکوت کرد تا وى آیه را به پایان رساند، سپس امام(ع) به ادامه‌ی قرائت نماز بازگشت، و “ابن کواء” کار خود را دو مرتبه تکرار کرد، باز امام(ع) سکوت کرد و “ابن کواء” براى سومین بار آیه را تکرار نمود، و على(ع) مجددا به احترام قرآن سکوت کرد، سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: “فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ”. (اشاره به این‌که مجازات دردناک الهى در انتظار منافقان و افراد بی‌ایمان است؛ از این‌رو در برابر آنها باید تحمل و حوصله به خرج داد). سرانجام امام سوره را تمام کرد و به رکوع رفت

        • مهرداد مانا

          دی 30, 1401

          سالهای بعد
          همچنان از مزارت بوی باروت می آمد
          گفتند : دعوای عده ی قلیلی سپیدار است
          که در خیابان تبر ، اغتشاش کرده اند!!
          گفتند :
          مرگ سنجاقک ها ، لایِ کتاب فتاوی
          طبیعی ست
          گفتند : آب شدن آدم برفی ها
          ربطی به آفتاب ندارد .
          گفتند :
          باتوم نزدیم / بابونه بود / باور کنید !
          حتا اعتراف سرو و صنوبر هم
          از تلوزیون پخش شد
          کسی اما باور نکرد .
          کسی باور نکرد
          چون بلوط های زاگرس ،
          همچنان می سوختند …..

    • شاهزاده خانوم

      بهمن 1, 1401

      🌹🌹🌹
      🌹🌹
      🌹

      درود بر. شما جناب طارق بزرگوار..🌹
      بهره بردیم از موشکافی شما..
      پیر درون آگاه.. چه جالب و زیبا..👏

  3. صفا یغمایی

    دی 30, 1401

    درودها جناب استاد مانای عزیز.
    نمی‌دانم چه بنویسم که شایسته‌ی این
    اثر فاخر وجانگداز و صاحب این اثر
    باشد .
    مصیبت نامه‌ای بود که انسان راضی نیست برای هیچ هم نوع چه برسد به
    هم وطنی اتفاق بیفتد.
    به امید اینکه انسانیت در جهان حکمفرما شود .
    سپاس فراوان استاد جان.
    🌺🌺🌺

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      چرا به یاد نمی آورم ؟
      دلنوشته های دشت باکره برای باران
      نامه ی بی جواب ذره ها به خورشید
      بنویس مرررررد
      سموم بی کسی
      از هزارتوی سرود این شاعر تنها گذشت
      گفته بودم
      آب وامدار صداقت سبزه ای ست
      که زیر یوغ خزان
      از بلوغ بهار می گفت
      انگار شانه ی برف از روز نخست
      منبری برای معراج چکمه ها بود
      انگار هرچه در هاون باد کوبیدیم
      یاسین یاءس یاسمن ها بود
      آه
      چه کسی گفت : مالک مزرعه ی مصیبت
      شانه ی خونین مسیحاست ؟
      پس من ،
      مصلوب بی نشان کدام ناصره ام
      که ناصری رهایم کرد ؟
      هی داروین ، آسوده بخواب
      این شعر
      بغضی تکامل یافته ا ست …

      تقدیم به شما

      • دی 30, 1401

        سلامی دوباره وآفرین برشما
        و قلم زرنگارتان که بسیاردلنشین است و تاثیر گذار .
        نمی‌دانم چرا استاد مانای عزیز هنوز صفحه‌ی بی‌مقداروناچیز بنده را مزین نفرموده‌اندو خط خطی‌هایم
        را ملاحظه نفرموده‌اند.
        🌺🌺🌺

        • مهرداد مانا

          دی 30, 1401

          سلام عزیزم
          اسم قشنگ شما نیفتاده وگرنه با سر خدمت می رسم

          • صفا یغمایی

            دی 30, 1401

            ببخشید.عرایض فوق متعلق به بنده هست که با عرض معذرت بدون نشان ارسال شد.البته غفلتا.
            🌺🌺🌺

          • مهرداد مانا

            دی 30, 1401

            چشم حتما خدمت شما گرامی خواهم آمد

    • شاهزاده خانوم

      بهمن 1, 1401

      🌹🌹🌹
      🌹🌹
      🌹

      درود بر شما..

  4. مسعود مدهوش

    دی 30, 1401

    درود بر شما مانای نازنین🌹🌱☘️🌾

    بسیار زیبا،حقیقتی محض از ظلمی که هر روز بیشتر و بیشتر میشود😔😔😔😔🙏🙏🙏🙏👏👏👏👏

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      هنوز چاقوی تیز
      بر گلوی اسماعیل است ….
      چرا به یاد نمی آورم ؟
      همیشه سنگی در آستین تاریخ بود
      برای پیشانی حلاج
      همیشه ریسمانی
      احوال گردن نوید را از داروغه ها می پرسید

      بنویس :
      من عین القضات قضاوت قاضیانی ام
      که چشم چپشان کور بود
      بنویس :
      زخم سینه ی مسیحا
      از تردید توماس تازه تر شد
      آه باورکن
      انسان
      اعتراف تلخی ست به تنهایی !

      تقدیم به شما

    • شاهزاده خانوم

      بهمن 1, 1401

      🌹🌹🌹
      🌹🌹
      🌹

      درود بر شما..

  5. سیاوش آزاد

    دی 30, 1401

    سلام
    خداوند درگذشتگان امت را مورد غفران و رحمت خویش قرار دهد
    امید که همه به فعالیت هایی رو آوریم که به سود کشور و امت باشد

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      و آنوقت تو – که چفیه ات بلای جان چکامه هاست – 
      نشستی بر اریکه ی عاج و گفتی : 
      ما کاشفان امنیت و مخترعان لبخندیم !!!!

      داغ به دلم نگذار قصیده ی قاتل
      ریش تو ریشه ی نیزار را افسرده کرد 
      – ارغوانی به جمال ابلیس – 
      و از هرم هوسهایت / جنابک دیوانه کش /
      حالا درختان زاگرس 
      همه پسران بی منجنیق آذر پدرسوخته اند !!! 

      اعتراف کن : بلوط کهنه کرباس هزار لانه ،
      کدام صنم را به تدبیر تبر ، فریب داد 
      که راهی این شرار بی شعور نمرودش نمودی ؟؟؟؟ 

      آه به معشوقه ی این دفتر بگویید : 
      اگر ترا از زلال زنده رود آفریدند 
      مرا هنوز این یاوه سرایان بیهوده گو ، 
      خشت خام تکفیر بر کله می کوبند !!!
       
      شاید من – همین خاموش خسته – 
      واپسین شاعری باشم 
      که هنوز آه زنی از تبار زیتون ،
      خوابش را مشوش می کند . 

      بعد تو با همین استایل استخوانی ات
      که باب استخدام است :
      بارو از باور من میسازی
      که بععععععله ما نقطه زنان با منطق شرق میانه ایم
      و از هیبتمان هنوز هیکل سلیمان در اورشلیم می لرزد
      و تندیس بودا به بامیان !!!
      امان از آهوان چشمت – معشوقه ی این خطوط پریش –
      مانا را چه غلطها که برکه ی خاطر حضرت عشق را بیاشوبد ؟
      مرا صلتی از گونه ات بس 
      که رستنگاه سیب سرخ حواست 

       

      آه دل و دستم درگیر این دلانه ی  دلآشوب شد
      ماموری مرا از این شعر بیرون بکشد …

      تقدیم به شما
      از آن رو نام فرزندم را وطن گذاشتم و شب و روز روی دکلها در سرما و گرما با جان و دل کار می کنم ، و لحظه ای از تشویق جوانان به مطالعه کوتاهی نمی کنم و به گلها و درختان آسیب نمی زنم و بسیاری کارهای دیگر ، که فکر می کنم به نفع مردم وطنم باشد . من شاعر شهیدانم و به عهدی که با مردمم بستم پایبندم

      • سیاوش آزاد

        دی 30, 1401

        و مردم با پیر مغان عهد بستند
        مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شاب
        چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

        • مهرداد مانا

          دی 30, 1401

          نمی دانم حرف خودم است یا جایی خواندم که مراد حافظ از پیر مغان در این شعر می تواند امام اول شیعیان باشد . چون آدم عهد کرد که گندم نخورد اما خورد ولی علی این وعده را به جا آورد و در تمام عمرش نان گندم نخورد

  6. مهرداد جان مانا
    دوست عزیزم
    یار وفادار
    شاعر دوست داشتنی

    قلبم به خواندن شعرت پاره پاره شد
    چقدر خوب نقش می زنی قالی تلخ زمان را
    درد و اندوه خونم سلول به سلول پر می شود
    به قول بانو آهن
    توان نوشتن را گرفته ای

    شعر زیبایت
    شعر ظریفت
    شعر شیوایت
    چنان لبریز از شعور انسانی دردمند و هنرمندی با احساس است که نقد نمی خواهد . آن را بار های بار باید خواند . باید در آن غرق شد تا شاید مردی چون من به حوای بانوی شعرت رنگ آدم بودن بگیرد و آدم شود .
    نمی دانم چه می گویم و نمی دانم چه می نویسم ذهنم پر شده از شعری که خوانده ام ، شعری که دوستش داشتم .
    قلمت مانا
    و سرو بلند قامتت بی خزان

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      به یقین
      شبی شاعری
      با صحرا خوابیده است
      وگرنه
      باردار این‌ همه سکوت و ستاره نمی شد

      تقدیم به شما

      جناب دوست
      مرا این‌همه شرمسار مهرت نکن . خود به قدر کافی از ناتوانی و دستپاچگی ام با خبرم

  7. انار نوروزی

    دی 30, 1401

    اگر چه صورتم از سیلی خودی سرخ است
    چراغ سبز به بیگانگان نشان ندهم

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      شرمنده
      اگر ذره ی شعر مانا
      همتای خورشید نبود
      اگر سودای ستاره
      از مخیله ی تاریک شب می گذشت
      شرمنده اگر گرگها
      از نی لبک هیچ چوپانی عاشق نشدند
      اگر تفنگها
      به رنگ سرخ هیچ خونی
      دل نبستند
      شرمنده
      اگر تبرها ، بر آستان سپیدار سجده نکردند
      اگر این واژه ها
      چون اشکی از چشم اعتبار افتادند !

      خوش آمدی بزرگوار
      البته گاهی بیگانگان ممکن است در نقش ناجی بیایند . دقیقا مثل زمان قادسیه که مبلغان صحرای حجاز ، ارتش ساسانی را با اسلام آشنا کردند و بساط ۴۰۰ ساله ی ساسانی در هم پیچیده شد .

      مثل اسکندر که به حیات سیاسی هخامنشیان پایان داد و نزد بسیاری از قدما به عنوان پیامبر یاد می شود .

      مثل سبد جمال الدین برای مصر
      صلاح الدین برای فلسطین
      مسیح برای اروپا
      بودا برای چین
      و ….

      • سیاوش آزاد

        دی 30, 1401

        کف گیر اقیانوس داخل به ته دیگ خورده است لاجرم نیازمند اجانب باید بود

      • زهرا آهن

        بهمن 3, 1401

        درود استاد بزرگوار
        خواستم بگویم در لیست ناجی ها
        نادر برای هند
        و چنگیز مغول و تیمور لنگ و ایضا هیتلر برای یهودی ها را از قلم انداختید…

        • مهرداد مانا

          بهمن 3, 1401

          سلام
          چنگیز و نادر برای ایران ناجی بودند
          اما تیمور و هیتلر برای هیچ ملتی منجی نشدند
          چنانچه دوست داشتید تا توضیحاتی را برایتان بفرستم در خصوص اینکه چرا من مغولان و اعراب و اسکندر را برخلاف همه ی مورخین، ناجیان ایران می دانم؟

          • زهرا آهن

            بهمن 4, 1401

            درودی دیگر بار
            راستش را بخواهید با کلمه ناجی مشکل دارم. چون این مفهوم تنها برایم در مثلث کارپمن معنا دارد و من از این چرخه بیزارم…

          • مهرداد مانا

            بهمن 4, 1401

            سلام
            بعید می دانم با این شکل تربیتی که بخصوص مردم ما دارند از این چرخه خارج شویم . راستی در عاشقانه هایی برای موعود (۳۳) از جناب آقای علمدار ابوطالبی نژاد ، در همین سایت مطلبی نوشتم اگه وقتش را داشتی بخون .

            و اینکه علاوه بر مثلث کارپمن که محصول شخصیت های ضعیف خودمان است ( فرقی نمی کند کدام نقش را داشته باشیم ) مثلث دیگری هست که با دیالکتیک قابل توضیحه و شامل تز و آنتی تز و سنتز میشه که درک همون مساله هم باعث خرافه زدایی خواهد شد . مساله اساسی در بحث منجی نوع انتظار است که فاعلانه باشد یا منفعلانه؟ و آن منجی آیا مربی خواهد بود یا فقط نقش کارپمن خواهد داشت؟ ( مثل همه ی منجیانی که نوشتم ) و آیا منتظران منجی می توانند در نقش خالق منجی تغییر کنند یا فقط دست به دعا هستند ؟

          • بهمن 4, 1401

            😐🤔😶😅
            گل کم بود به سبزه نیز آراسته شد، این دیگه ازون حرفا بودا!!!

          • مهرداد مانا

            بهمن 4, 1401

            😂😂😂

  8. سلام و درود و خدا قوت
    زیبا سروده اید

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      تو باور داشتی
      سرانجام انجیر
      افتادن از باور شاخه هاست
      باور داشتی
      چاقوها گاه با گلو می رقصند
      سنگها با سبو !!
      اما خطر کردی

      تو می دانستی
      حال هیچ حنجره ای ، حوالی ریسمان خوب نیست
      می دانستی زنان رقصنده با باد
      به ریش ریشه ها می خندند
      اما خطر کردی ..

      تقدیم به شما

  9. سلام بر مانا شیخ مزامیر و شیخ فتاوی آب و آینه
    شعرت را خیلی دوست دارم وجالب اینکه چقدر با حال و هوای این روزها تطابق دارد …زنی کورد و آبانی سرخ…

    چقدر خوب که هستی و می سرایی و مارا به مهمانی کلمات و اندیشه هایت میبری

    و صدای خانوم معلم عزیز هم شنیدنی است هرکجا هست شاد و سلامت باشد🙏🙏🌹😍

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      دیده ام اینجا
      وقتی به شریان کسی
      با چاقو اشاره می کنند
      روز بعد از زخمش آلاله می روید
      دیده ام گاهی گندم ها
      از سر و روی داس بالا می روند
      گاه درختان با تبر می خوابند !!
      تو اما گفتی
      گرمای این دودکش از دفتر ماناست
      اینکه برای لک لک ها ، لانه نمی شود !!!

      ممنونم از حضورت رسول جان

  10. درود بر شما
    بهره بردم
    مطالعه ی پاسخ دوستان و جوابهای شما گاهی لذت بخش تر از اصل شعر است و آدم حیفش میاد نظر دوستان فرهیخته را نخواند و به سادگی رد شود
    دغدغه مند بودنتون نسبت به مسایل اجتماعی هموطنان با اطلاعات تاریخی که دارید واقعا تحسین برانگیز است. برایتان توفیق الهی مسئلت دارم
    🌷🌷👏👏

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      من و خرده اطلاعاتم فدای مهربانی شما بشیم
      اینم تقدیم شما :

      ما که از ابرهای آبستن
      تنها زادن گریه را یاد گرفتیم
      و از سبزه ی هفت سین
      تکلیف شاق لگدمال شدن را
      ما که از کوه ، رنج سکون را
      و از کوزه ، تب تشنگی را فهمیدیم
      پس مرا
      به حرمت همین شعر ببوس
      این تنها پلی ست که به زندگی می رسد ..

  11. دی 30, 1401

    ما در تابستان یخ می‌زنیم و
    در زمستان می‌سوزیم!
    اینجا سرزمین وارونه‌هاست…
    درود بر مهرداد مانا
    به امید بهار در بهار🌱🌷

    • مهرداد مانا

      دی 30, 1401

      سلام بزرگوار
      و ای کاش با جوانه ی نامت صفحه را سبز می کردی

      تقدیم به شما :

      صلح بود
      و چشم خورشید از هیبت شب، کور بود
      در کهریزک به دانشجوها
      یاد می دادند
      چگونه اعتراف کنند
      این کبوترکشان بی سابقه
      زیر سر گنجشک های باغ همسایه بوده است …

  12. شاهزاده خانوم

    بهمن 1, 1401

    سلام..🥺
    خیلی غم‌انگیز بود..😔
    حرفم نمی‌اد استاد..😔
    در پناه خدای مهربان سلامت و ثروتمند باشید..🍎💸

    • مهرداد مانا

      بهمن 1, 1401

      سلام خواهر گلم
      صفحه ام را با حضور شاد و سبزت آراستی . ممنونم از این همه مهربانی
      و این هم تقدیم نگاه قشنگت :

      در سالهای بعد
      وقتی جیب کویر را تفتیش کردند ،
      قطرات آب کشف شد .
      هرکس خطی از خاطره ی آبان خوانده بود ،
      گلهای گلویش شکفت .
      زیر عبای شب ، ستاره پیدا کردند
      و از آستین تاریکی ،
      آفتاب را بیرون کشیدند .
      تو اما انگار با همه ی شهیدان فرق داشتی
      گفتی : آدمی ناچار است
      گاهی با دهان زخمهای اش بخندد .
      و آنکه باتوم را در خاک باغچه می کارد ،
      چه شاعرانه تنهاست!

      • شاهزاده خانوم

        بهمن 1, 1401

        خواهش می‌کنم برادر ارتشی😁..🌹
        👏👏 زیبا بود..🌹

  13. مهرداد مانا

    بهمن 1, 1401

    تو زیبایی
    این قدر که یادم می رود
    در همین حوالی بی حال
    خورشید هربار که طلوع می کند
    جنازه ی جوانه ای را به گورستان پاییز می برند
    یادم می رود
    زیبایی را یک شب
    از پشت بام به کوچه انداختند
    یادم می رود
    یساولان گمنام
    سنگی به دریاچه ی زیبایی انداختند
    که هنوز چهره ی آبها چروک است !
    آه …. اگر مردی
    یک لحظه زن باش
    بی خورشید نگاه زن ،
    زیبایی ، تنها توهمی تاریک است .

    سلام فرشید جان. قدمت گل باران شاعر دوست داشتنی و باشرف

  14. سیامک عشقعلی

    بهمن 2, 1401

    درود بر شما آقا
    بسیار زیبا بود و دلنشین
    لذت بردم از خواندن این شعر
    مرحبا! خوب اشک‌مان را درآورد…

    • مهرداد مانا

      بهمن 2, 1401

      بر من ببخشا
      اگر سخن در لفافه می گویم و
      آواز به کنایه می خوانم
      ما از تبار خون و خجلتیم
      و به ما یاد داده اند
      تمنای بوسه را آهسته تر بسراییم …

      خوش آمدی رفیق . سرای کوچکی ست خاک پای دوستان همدل

    • مهرداد مانا

      بهمن 7, 1401

      سلام رفیق
      دیشب چند شعر از سایت رو کپی کردم و بردم تلگرام که بررسی کنم چه آنکه فکر می کنم هرکدام از ما بیشتر از گل و بلبل، به کسانی نیاز داریم که سروده هایمان را با دقت بخوانند و اگر نظری یا پیشنهادی هست ، بنویسند . اما کامنتی برای شعر یکی دیگر از عزیزان نوشته بودم و فکر کردم آن شعر مربوط به شماست . اینجا هم کمی شلوغ شد و به هرحال از بنده اشتباه سر زد که قطعا موجب حیرت و دلخوری شما شده است . صبح متوجه شدم و سریع آمدم که در صفحه تان آن مطلب را پاک کنم ولی دیدم بسته است . به هرحال از جنابتان عذر خواهم و پوزش بسیار می طلبم و امیدوارم اگر ما کم سوادها هم اگر اظهار فضلی می نماییم ، همه را با دیده ی خطاپوش بنگرید و گافهای بی گاه و بدگاه را نادیده بگیرید .

      دوستدار شما
      مانا

  15. درود بر مرد شعر و شعور،
    درود بر مهندس هنر و قلم،
    و بر ادیب هنرمند هزاران درود و دستمریزاد چندین بار گنجینه ارزشمندتان را خواندم و دلم سوخت.
    حیفم آمد استقبالی نکرده باشم.
    بریده ای از غزل “پرستوی زیبا” را با اندکی تغییر تقدیمتان می نمایم:
    نبینم که قُویم غزل می سراید
    (که خود در میان غزلها بمیرد)
    ز ترس شغالان بیفتد به دامی
    خرامان غزالی سبک پا بمیرد
    رود پشت ابر سیه ماه زیبا
    ز چشم خمارش تماشا بمیرد
    چرا بی هنر ژست مردی بگیرد
    و مرد هنرهای زیبا بمیرد
    چرا حاصل عمر امروز میهن
    ببُرّد امیدِش ز فردا بمیرد
    نه زهره نه سیما نه مینا نه رویا
    نه آن دختر گبر و ترسا بمیرد
    زن و زندگی رمز آزادگی شد
    که حاشا دگر نام مهسا بمیرد
    نشاید قلم، گوهر ناب هستی
    بیفتد به کنجی و تنها بمیرد
    شکافد دل تیرگی ها و ظلمت
    بدست هنرمند “مانا” بمیرد
    بلرزد چنان کاخ پوشالی شب
    فرو مایه اندر تقلا بمیرد
    🌼💙💙💙💙🌼
    قلمتان زرین و نفستان بلند باد

    • مهرداد مانا

      بهمن 2, 1401

      آه دکتر
      نبض اینجا میان دست تو می زند
      یا سنگری در سارایوو
      نمی دانم …..
      نمی دانم و این هنگ خسته از جنگ
      غریق اشک کودکان کوبانی ست
      بچکان ماشه را لعنتی
      من سوگوار آن سرباز بی پوتینم
      در کوههای بازی دراز
      و در این کافه ی بوسه و لاس
      آرام و قرارم نیست ….

      سلام و عرض ادب
      از دو جهت خوشحالم کردی . هم از استقبال زیبایت که افتخاری ست برایم و هم از آوردن نام مانا کنار مهسا که این نیز افتخاری ست و مدالی که از دست شما عزیز دل امشب گرفتم .

      • درودها بر مانا جان دلم.
        برگ سبزی که بُوَد حاصل دل توشه خود
        هدیه کردم به گل روی جگر گوشه خود
        نوش نگاهتان
        🥀💙💙💟💙💙🥀

  16. غلامحسین جمعی

    بهمن 3, 1401

    درودو سپاس بر استاد بزرگوار و فرهیخته ام

    جناب مانا من هم امروز سوار بنز شدم و دلم نمی خواست پیاده شوم لذا تمامی کامنت هارا هم خواندم

    دمت گرم و سرت خوش باد مانا

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

    • مهرداد مانا

      بهمن 3, 1401

      اگر
      بر چفیه ی هر بلوچ
      چکامه ی بی چرای دادشاه را
      با خون نوشته اند،
      اگر پیراهن هر پیشمرگ کورد
      کفن بی پیرایه ی اوست،
      اگر بر تارک هر ترک، تاجی از ترانه ستارخان است،
      وگر زیر گام گیله مردان ، روسیان
      ضجه ی احتضار خوانده اند؛
      همه از
      معجزات نام وطن است!!!

      انسان همیشه به تایید محتاج است . حالا اگر این تایید از جانب اصحاب تشخیص باشد ، نوشتر و گواراتر خواهد بود . بی اندازه خوشحالم کردی بزرگوار

  17. چی‌ماه بخشنده

    بهمن 3, 1401

    با کدامین اندوه تو را بگریم
    با کدامین درد تو را آه
    و با کدامین سکوت تو را فریاد
    در هوای که
    عطر پیرهنت می رقصد
    من با کدامین ناله
    اندوه دردِ تو را سکوت کنم !

    درود بر شما استاد بزرگوار
    بسیار عالی
    راستش یه روز باید بیام سر فرصت فقط جواب کامنت های شما رو بخونم
    برقرار باشید 🌸🌸🌸👏

    • مهرداد مانا

      بهمن 3, 1401

      تشنه به سعی صفا و مروه مرو
      زمزم
      از زمزمه ی تمنای توست که می جوشد
      و به تاریکی چاه میندیش
      کاروان پورِدستان ، نزدیک ست ….

      سپاس بی کران از اینکه عاقلانه به دیدار این دیوانه آمدید که خون از نوک قلمش می چکد و گردنش بهانه ی طناب می گیرد …

  18. جواد مهدی پور

    بهمن 4, 1401

    درود سلام و بر استاد گرانقدرم جناب مانا ارجمند

    از شعر با شکوه و مطالب ارزشمندتان بهره بردم

    آثار ارزشمندتان همواره زیبا و قابل ترحیب است

    زنده باشید به مهر

    💐🙏🙏🙏👏👏👏👏❤️🌹❤️

    • مهرداد مانا

      بهمن 4, 1401

      دار اعدام
      از آن زمان که توأش بوسیدی،
      معنی مسیحا گرفت
      جمله جاهلانت اگر تکفیر کردند،
      چه جای مجادلت؟
      که مگسان بی مرام شریعت را
      طاقت آن نیست؛
      پنجه در پنجه ی عنقای طریقت افکنند!!
      باری
      شرمساری از آن می کشیم؛
      که تو بر نمد نمناک شعر نمی نشینی،
      که جیره خواران دارالمدیحه را
      فراگرد آوری
      تا بر خوان تغزل نشسته،
      نان از سفره ی نام تو بردارند !!

      گفتی : « اناالحق»
      و حلاوت این مستی لایزال را
      هلاهل در حیات خویش ریختی
      تا مریدان بی مراد
      چونان رمه ی بی کلیم ،
      سینای سرگردانی خویش
      به هراس هروله کنند .
      و قرنها به برکت خون تو
      از کوزه ی اشراق
      ترانه ی توحید بیرون تراود …
      ..
      دفتر ششم مانا ۱۳۸۷

      عرض ادب استاد
      به تاریکی عادت نخواهم کرد . چون می دانم شمع حضور دوستانی چون شما _ بی هیچ چشمداشت و منتی _ فروزان خواهد بود .

  19. درودی دگرباره بر مانای عزیز دل.
    پیامی به واتساپتان ارسال کرده ام.
    لطفا ملاحظه بفرمائید.

    • مهرداد مانا

      بهمن 4, 1401

      سلام
      سه هفته س که واتساپ ندارم و هر کاری کردم هم نصب نشد . به همان شماره پروفایل تلگرام هم دارم . اینم آیدی :

      @mehrdadmana1961

  20. مسعود آزادبخت

    بهمن 5, 1401

    سلام و احترام مهرداد مانای عزیز و دردمند
    گاهی فقط باید درد را نخوانده گریست
    سبز باشید و مانا
    🌹🌹🌹

    • مهرداد مانا

      بهمن 5, 1401

      اینها همه درست
      اصلا آمدن من هم به این زمین لعنتی
      برای آن بود
      که کبودی های تنت را به بوسه ای خوب کنم و
      کبودی های دلت را به سروده ای
      وگرنه تو فکر کن
      هبوط آدمیزاد چه معنی می دهد
      وقتی خاک
      همین خاک خسته ی پامال
      گریزگاهی برای گریستن هیچ انسانی نشد ..

      سلام مسعود جان . خوش آمدی رفیق
      هوای تازه آوردی و رایحه ی آشنا از دیار دوستان
      متاسفانه در دیگر جاها به جرم همراهی مردم سرزمینم ، از جانب گماشتگان و مزدوران کدخدا ، مسدود هستم . خوشحال می شوم سلام مرا به همه ی دوستان گلم برسانی . و بگویی مرد آن است که تیغ رویارو کشد .

      • مسعود آزادبخت

        بهمن 6, 1401

        `سلام و احترام مجدد مانای عزیز
        بسیار خرسندم از زیارت(مجازی )تان
        یکی از کسانی هستی که همیشه در یاد خواهی ماند
        نمی دانم چند و چون کارت را اما با شناخت شاعرانه و ادیبانه تان حتم دارم که درد را بسیار با خود حمل می کنی و احساس مسئولیت نمی گذارد حتی دقیقه ای ان را بر زمین بگذاری
        به شخصه چندین شعر را به علت هایی نامعلوم مجوز چاپ نداده اند و بنده گلایه ها و دلخوری های زیادی داشتم و دارم.نحوه برخورد با مشکلات هم زیاد است و حوصله ی ما کم.
        در هر صورت همیشه یادتان خواهم کرد هرچند نمی دانم منظورتان کیست از جمله ی آخرت.
        سبز باشید ومانا
        🌹🌹🌹

        • مهرداد مانا

          بهمن 6, 1401

          سلام
          همان که در سایت دیگری در نبود بنده ، چند خطی شلم شوربا نوشته بود . و کامنتهای مخالف را هم‌ پاک می کرد .‌

  21. س ن روشن

    بهمن 5, 1401

    ومن هم درنوبت،،درهیجان،،،خواستم که تیری رها کنم برهدف،همچون این حریفانِ خوش نشان،اما به خودآمدم ناگه،،وچه دیدم،،هدف خودمن بودم،،دراین میدان،،،
    حال چه میتوانم گفت،، جزآن که،هم تیراندازقابل است وهم هدف.
    ودرس امروز: این ظریفان هم عجب شهامتی دارند،این مسلسل قلم چه بی رحم است،،آنگاه که سربازش اهل دل باشد،
    بسیارنکوسروده اید،نغز وپرمایه.ودیگرهمه چیز.
    🌹🌹🌹🌹👏👏👏👏🦋

    • مهرداد مانا

      بهمن 5, 1401

      گریبان ستاره را بی خیال
      زحمت را می بوسم
      که سزاوار سرودنی
      اما ای غزال غمگین قصه های بی پایان
      صدبار گفتم
      جنگل از جن و کوهستان از کفتار پر است
      به ماتمزده ی مانا که آمدی
      لباس مبدل بپوش
      بگو من از ملتقای آب و عطش
      چیزی نمی دانم …

      دوست عزیز ، چون مانا دوستانی یکدل چون شما دارد که خورشیدی در گریبان و عصای اعجازی در دست دارند ، هرگز از سحر و جادوی قبطیان نخواهد ترسید . ممنونم که سر زدید

  22. معین حجت

    خرداد 13, 1402

    دستمریزاد جناب مانا …
    شعری دلنشین و تاثیر گذار از شما خواندم و لذت بردم …
    رسالت شاعری را به درستی بجا آورده اید …👏👏👏💐💐💐

    • مهرداد مانا

      خرداد 14, 1402

      بسیار لطف کردید دوست ارزشمند مانا

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا