🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۱۴۴ : کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون

(ثبت: 172435)

کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون

عیسی آن شیری که از پستان مریم خورده است

در گرانان نشتر آزار را تأثیر نیست

ورنه نیش از زخم ما بسیار مرهم خورده است

آرزوهایی که دل در دیگ فکرت می پزد

چون نباشد خام، شیر خام، آدم خورده است

پا به هر جا می گذاری نشتری در خاک هست

شیشه های آسمان گویا که بر هم خورده است

شکوه صائب از سرشک تلخ، کافر نعمتی است

کعبه با آن قدر، آب شور زمزم خورده است

عقل چون آهوی وحشی از جهان رم خورده است

تا سر زلف پریشان که بر هم خورده است؟

دور تا از توست، می در ساغر عشرت فکن

ورنه این جامی که می بینی سر جم خورده است

کعبه در خون غزالان همچو داغ لاله است

تا صف مژگان خونریز تو بر هم خورده است

از سر تاراج ما ای برق آفت در گذر

حاصل این بوستان را چشم شبنم خورده است

از نهال ما ثمر بی خواست می ریزد به خاک

گوشمال سنگ طفلان نخل ما کم خورده است

نامداری بی سیه بختی نمی آید به دست

در سیاهی غوطه بهر نام، خاتم خورده است

هر که را از باده کیفیت مراد افتاده است

در سفال خود شراب از ساغر جم خورده است

خوشه اشک ندامت می شود هر دانه اش

در بهشت عدن آن گندم که آدم خورده است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا