🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۱۵۹ : هر غباری گرده چابک سواری بوده است

(ثبت: 172450)

هر غباری گرده چابک سواری بوده است

هر سر خاری خدنگ جان شکاری بوده است

لاله کز خون جگر امروز ساغر می زند

بر سریر کامرانی تاجداری بوده است

تا شدم حیران، ندیدم بی قراری را به خواب

وادی حیرت عجب دارالقراری بوده است

سایه از سیل گرانسنگ حوادث ایمن است

خاکساری سخت مستحکم حصاری بوده است

غنچه این باغ دلگیری نمی داند که چیست

خارخار دل عجب باغ و بهاری بوده است

عمر جاویدان کند نارسای موج اوست

وسعت مشرب چه بحر بی کناری بوده است

گرد ما محنت ایام نتوانست یافت

بی وجودی طرفه ملک بی کنار بوده است

در زمان عشق ما کفرست، ورنه پیش ازین

گاه گاهی رخصت بوس و کناری بوده است

تا نبردم سر به جیب خود، ندیدم عیب خویش

سینه روشن عجب آیینه داری بوده است

برنمی دارد نظر از لعل میگون بتان

صائب ما طرفه رند میگساری بوده است!

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا