🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۱۸ : دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

(ثبت: 169687)

دلم ز پاس نفس تار می‌شود، چه کنم

وگر نفس کشم افگار می‌شود، چه کنم

اگر ز دل نکشم یک دم آه آتشبار

جهان به دیدهٔ من تار می‌شود، چه کنم

چو ابر، منع من از گریه دور از انصاف است

دلم ز گریه سبکبار می‌شود، چه کنم

ز حرف حق لب ازان بسته‌ام، که چون منصور

حدیث راست مرا دار می‌شود، چه کنم

نخوانده بوی گل آید اگر به خلوت من

ز نازکی به دلم بار می‌شود، چه کنم

توان به دست و دل از روی یار گل چیدن

مرا که دست و دل از کار می‌شود، چه کنم

گرفتم این که حیا رخصت تماشا داد

نگاه پردهٔ دیدار می‌شود، چه کنم

نفس درازی من نیست صائب از غفلت

دلم گشوده ز گفتار می‌شود، چه کنم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا