🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۲ : دل ز هر نقش گشته ساده مرا

(ثبت: 169581)

دل ز هر نقش گشته ساده مرا

دو جهان از نظر فتاده مرا

تا چو مجنون شدم بیابانگرد

می‌گزد همچو مار، جاده مرا

صبر در مهد خاک چون طفلان

دست بر روی هم نهاده مرا

چون گهر قانعم به قطرهٔ خویش

نیست اندیشهٔ زیاده مرا

صد گره در دلم فتد چو صدف

یک گره گر شود گشاده مرا

تختهٔ مشق نقشها کرده است

همچو آیینه، لوح ساده مرا

هر قدر بیش باده می‌نوشم

می‌شود تشنگی زیاده مرا

بیخودی همچو چشم قربانی

کرده آسوده از اراده مرا

مانع سیر و دور شد صائب

صافی آب ایستاده مرا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا