🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۲ : برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا

(ثبت: 171423)

برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا

دست خود از هر چه شستم پاک، قسمت شد مرا

خود حسابی شد دل آگاه را روز حساب

دیده انصاف میزان قیامت شد مرا

پیری از دنیای باطل کرد روی من به حق

قامت خم گشته محراب عبادت شد مرا

هر می تلخی که بردم در جوانی ها به کار

وقت پیری مایه اشک ندامت شد مرا

دانه ای جز خوردن دل نیست در هنگامه ها

حیف از اوقاتی که صرف دام صحبت شد مرا

آنچه در ایام پیری کم شد از نور بصر

باعث افزونی نور بصیرت شد مرا

منت ایزد را که در انجام عمر آمد به دست

در جوانی گر ز کف دامان فرصت شد مرا

دست هر کس را گرفتم صائب از افتادگان

بر چراغ زندگی دست حمایت شد مرا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا