🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۵ : صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم

(ثبت: 169704)

صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم

شب سیه مست فنا بود که هشیار شدیم

پای ما نقطه صفت در گرو دامن بود

به تماشای تو سرگشته چو پرگار شدیم

به شکار آمده بودیم ز معمورهٔ قدس

دانهٔ خال تو دیدیم، گرفتار شدیم

خانه پردازتر از سیل بهاران بودیم

لنگرانداخت خرد، خانه نگهدار شدیم

نرود دیدهٔ شبنم به شکر خواب بهار

عبث افسانه‌طراز دل بیدار شدیم

عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده است

حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم

صائب از کاسهٔ دریوزهٔ ما ریزد نور

تا گدای در شه قاسم انوار شدیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا