🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۳۹ : چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم

(ثبت: 169708)

چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم

ما پیر به روشندلی صبح ندیدیم

یک بار نجست از دل ما ناوک آهی

از بار گنه همچو کمان گر چه خمیدیم

چون شمع درین انجمن از راستی خویش

غیر از سر انگشت ندامت نگزیدیم

افسوس که با دیدهٔ بیدار چو سوزن

خار از قدم آبله پایی نکشیدیم

از آب روان ماند به جا سبزه و گلها

ما حاصل ازین عمر سبکسیر ندیدیم

بیرون ننهادیم ز سر منزل خود پای

چندان که درین دایره چون چشم بریدیم

هر چند چو گل گوش فکندیم درین باغ

حرفی که برد راه به جایی، نشنیدیم

صائب به مقامی نرسیدیم ز پستی

از خاک چو نی گر چه کمربسته دمیدیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا