🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۴۵ : اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم

(ثبت: 169714)

اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم

آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم

از ما گلهٔ بی‌ثمری کس نشینده است

هر چند که چون بید سراپای زبانیم

بیداری دولت به سبکروحی ما نیست

هر چند که چون خواب بر احباب گرانیم

چون تیر مدارید ز ما چشم اقامت

کز قامت خم گشته در آغوش کمانیم

گر صاف بود سینهٔ ما، هیچ عجب نیست

عمری است درین میکده از درد کشانیم

موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما

آمادهٔ پرواز چو اوراق خزانیم

از ما خبر کعبهٔ مقصود مپرسید

ما بیخبران قافلهٔ ریگ روانیم

عمری است که در خرقهٔ پرهیز چو صائب

سرحلقهٔ رندان خرابات جهانیم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا