🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۶۰ : کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

(ثبت: 171451)

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

شکر قطع راه را پامال کردن مشکل است

خواب کردن از مروت نیست در منزل مرا

شوق را عشق مجازی از زمین گیران کند

نیست چون قمری نظر بر سر و پا در گل مرا

بی گزند دیده بد، درد و داغ عشق بود

حاصلی گر بود ازین دنیای بی حاصل مرا

از علایق خاطر آزادمردان فارغ است

چون صنوبر نیست پروایی ز بار دل مرا

می گدازد پرتو منت مرا چون ماه نو

هر قدر خورشید تابان می کند کامل مرا

دست احسانی که شکر از سایلان دارد طمع

نیست کم از کاسه دریوزه سایل مرا

از خس و خاشاک گردد بیش آتش شعله ور

چوب گل کی می تواند ساختن عاقل مرا؟

وای بر من کز کهنسالی درین محنت سرا

عنکبوت رشته طول امل شد دل مرا

دست خواهد کرد خونم عاقبت در گردنش

نیست گر در زندگانی رنگی از قاتل مرا

چون سپند آسوده ام صائب ز منع دور باش

می کند بی طاقتی آواره از محفل مرا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا