🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۰ : برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا

(ثبت: 171471)

برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا

بس بود چون لاله داغی یادگار او مرا

یک دهن خمیازه ام چون زخم، بی شمشیر او

عالم آب است تیغ آبدار او مرا

خط باطل می کشد بر صفحه آیینه ها

گر دل روشن کند آیینه دار او مرا

می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد

نیست گردی بر دل از خط غبار او مرا

خون من خواهد گرفت از دامن او گرد من

کرد اگر با خاک یکسان انتظار او مرا

می کنم از نامه و پیغام، اظهار حیات

سخت جانی کرد آخر شرمسار او مرا

صائب از خشم و عتاب او ندارم شکوه ای

خوشترست از صد گل بی خار، خار او مرا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا