🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۸۱۰ : چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟

(ثبت: 173101)

چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟

چه دلخوشی است که در گوشه دهان تو نیست

گذشته ایم به اوراق لاله زار بهشت

نظر فریب تر از خار گلستان تو نیست

ز فکر چون به میان تو ره توان بردن؟

که راه فکر به باریکی میان تو نیست

غزال قدس نیاید ز لاغری به نظر

وگرنه کوتهی از زلف دلستان تو نیست

ز امتحان تو شد کوه طور صحراگرد

دل ضعیف مرا تاق امتحان تو نیست

نه بوسه ای، نه شکرخنده ای، نه دشنامی

به هیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست

ز شیوه تو چنان عام شد گرفتاری

که سرو و سون آزاد در زمان تو نیست

همیشه از رگ گردن، سنانش آماده است

سری که در قدم خاک آستان تو نیست

بناز بر نفس آتشین خود صائب

که هیچ سینه بی جوش در زمان تو نیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا