🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ : طومار زلف شرح پریشانی من است

(ثبت: 173225)

طومار زلف شرح پریشانی من است

آیینه فرد دفتر حیرانی من است

موجی که نوح را به کمند خطر کشد

باد مراد کشتی طوفانی من است

مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت

مجنون کجا به بی سر و سامانی من است؟

بهر خلاص، ناز شفاعت نمی کشد

آن یوسف غیور که زندانی من است

از صحبت غبار بهم رو نمی کشد

آیینه داغ صافی پیشانی من است

عریان شدم ز پیرهن سایه و هنوز

عشق غیور در پی عریانی من است

صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟

سودای عشق، همسفر جانی من است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا