🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۳۵ : آن روی آتشین که جگرها کباب اوست

(ثبت: 173226)

آن روی آتشین که جگرها کباب اوست

نور و صفای شمع و گل از آب و تاب اوست

در چهره گشاده صبح بهار نیست

فیضی که در گشودن بند نقاب اوست

در هیچ دیده آب نخواهد گذاشتن

این روشنی که با رخ چون آفتاب اوست

از دور باش غیر ندارم شکایتی

هر شکوه ای که هست مرا از حجاب اوست

روز حساب اگر چه ندارد نهایتی

کوته به پرسش ستم بی حساب اوست

از ضعف اگر چه ما به زمین نقش بسته ایم

جان نفس گسسته ما در رکاب اوست

یک مو ز پیچ و تاب میان تو کم نشد

هر چند پیچ و تاب من از پیچ و تاب اوست

گر دیگران به لطف و به احسان مقیدند

صائب اسیر شیوه ناز و عتاب اوست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا