🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۱۹۵۴ : باد بهار مرهم دلهای خسته است

(ثبت: 173245)

باد بهار مرهم دلهای خسته است

گل مومیایی پر و بال شکسته است

شاخ از شکوفه پنبه سرانجام می کند

از بهر داغ لاله که در خون نشسته است

وقت است اگر ز پوست برآیند غنچه ها

شیر شکوفه زهر هوا را شکسته است

این سبزه نیست بر لب جو رسته، نوبهار

بر زخم خاک، مرهم زنگار بسته است

زنجیریی است ابر که فریاد می کند

دیوانه ای است برق که از بند جسته است

پایی که کوهسار به دامن شکسته بود

از جوش لاله بر سر آتش نشسته است

افسانه نسیم به خوابش نمی کند

از ناله که بوی گل از خواب جسته است؟

از جوش گل، ز رخنه دیوار بوستان

خورشید در کمین تماشا نشسته است

صائب به هوش باش که داروی بیهشی

باد بهار در گره غنچه بسته است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا