🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۳۴ : می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست

(ثبت: 173325)

می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست

گر بوی گل خورد به دماغم شگفت نیست

سودای زلف ریشه به مغزم دوانده است

خون مشک اگر شود به دماغم شگفت نیست

پروانه داغ گرمی هنگامه من است

دامن اگر زند به چراغم شگفت نیست

از کاوکاو ناخن الماس اگر جهد

برق از سیاه خانه داغم شگفت نیست

با عندلیب هم سبق ناله بوده ام

دلتنگ اگر ز صحبت زاغم شگفت نیست

صائب ز سوز سینه آتش فشان اگر

آتش چکد ز پنبه داغم شگفت نیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا