🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۰۵ : می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را

(ثبت: 171496)

می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را

بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟

شب چو خون مرده و سنگ مزارش خواب توست

زنده گردان از عبادت این زمین مرده را

ای گل بی درد، پر زر کن دهان بلبلان

در گره چون غنچه خواهی بست چند این خرده را؟

زنگ هیهات است از پیکان زداید خون گرم

باده چون آرد به حال خود دل افسرده را؟

از ترشرویان شود ماتم سرا دارالسرور

ره مده رضوان به جنت زاهد دلمرده را

باعث آرامش دل گشت صائب خط یار

توتیای چشم باشد خاک، طوفان برده را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا