🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۱۱۷ : بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است

(ثبت: 173408)

بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است

بیداری این طایفه خمیازه خواب است

بی اشک ندامت نبود عشرت این باغ

از خنده گل آنچه بجامانده گلاب است

چون اخگرسوزان، دل ما سوختگان را

گر قطره آبی است همین اشک کباب است

دیوان مکافات به ظالم نکند رحم

خط حسن ستمکار ترا پای حساب است

چون ماه نو از دیدن ما چشم مپوشید

کز قامت خم هستی ما پا به رکاب است

هر خیره نگاهی نتواند ز تو گل چید

آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است

با جنگ، بدآموز مرا خوی تو کرده است

مقصود من از نامه نه امید جواب است

دیوار خرابی که عمارت نپذیرد

مستی است که در پای خم باده خراب است

کیفیت می می برم از چهره محجوب

رخسار عرقناک، مرا عالم آب است

در مشت گلی نیست که صد نکته نهان نیست

در دیده صاحب نظران خشت کتاب است

هر کس که خموش است درین میکده صائب

چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا