🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۳۲۶ : آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه برد

(ثبت: 173617)

آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه برد

خواب در ره کی کند هر کس به منزل راه برد؟

دیدن منزل قرار از راه پیما می برد

جسم زندان گشت بر جان تا به قاتل راه برد

با هزاران چشم، سرگردان بود چرخ و مرا

با دو چشم بسته می باید به منزل راه برد

دارد آتش زیرپای خویش در مهد زمین

تا سپند بیقرار من به محفل راه برد

چون جرس شد سینه صدچاک من زندان او

ناله بیطاقت من تا به محمل راه برد

بیخودی آسوده کرد از بازگشت تن مرا

در محیط بیکران نتوان به ساحل راه برد

نیستم نومید با غفلت زحسن عاقبت

تا ره خوابیده را دیدم به منزل راه برد

در جهان آب و گل هر کس به دل برد التجا

در محیط پر خطر صائب به ساحل راه برد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا