🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۴۵ : صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما

(ثبت: 171536)

صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما

کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما

از رگ خامی نباشد میوه ما ریشه دار

پختگی پیداست چون آتش ز رنگ زرد ما

فتح ما آزاد مردان در شکست خود بود

گو دل از ما جمع دارد دشمن نامرد ما

می شود مژگان آتشبار، هر خاری که هست

بر گلستان بگذرد گر آه غم پرورد ما

بازی ما گر چه اول خام می آید به چشم

در عقب دارد تماشاهای رنگین، نرد ما

دامن صحرا ز اشک آهوان شد لاله زار

روی در حی کرد تا مجنون صحراگرد ما

ناز پرورد خرام قامت رعنای اوست

برنمی خیزد به تعظیم قیامت، گرد ما

این جواب آن غزل صائب که طالب گفته است

بعد ازین از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا