🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۵ : تا خرام قامت او برد از سر هوش ما

(ثبت: 171546)

تا خرام قامت او برد از سر هوش ما

پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما

آمدی ای عشق و آتش در صلاح ما زدی

خوب کردی، پینه ای بود این ردا بر دوش ما

جوهر ما را می لعلی نمایان می کند

می شود از باده افزون آب و رنگ هوش ما

جام ما در پرده دارد نغمه های جانگداز

دست خود کوتاه دارید از لب خاموش ما

نعره ما می کند مهر خموشی را سپند

خشت خم را در فلاخن می گذارد جوش ما

پشتبانی چون سبو داریم در دیر مغان

گو مزن دست نوازش آسمان بر دوش ما

نیستی صائب حریف داغ های سینه سوز

دست خود کوتاه دار از سینه پرجوش ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا