🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۷ : آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما

(ثبت: 171548)

آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما

شد چو مجنون دیده ما حلقه فتراک ما

همت آه رسای ما بلند افتاده است

از زبردستی به ساق عرش پیچد تاک ما

چون صدف از سینه صافی قطره را گوهر کنیم

وقت تخمی خوش که افتد در زمین پاک ما

بر زمین هر چند نقش از خاکساری بسته ایم

باکمال سرکشی گردون بود در خاک ما

ناتوانان را زبان شکوه می باشد خموش

برنمی خیزد به آتش دود از خاشاک ما

چشم بی یوسف گشودن، از نظربازان خطاست

ورنه بوی پیرهن باشد گریبان چاک ما

در ضمیر نقطه ما صد سواد اعظم است

چشم کوته بین مردم چون کند ادراک ما؟

شمع می لرزد چو برگ بید با آن سرکشی

چون به محفل رو نهد پروانه بی باک ما

خاک دامنگیر، بند دست و پای رهروست

نیست ممکن غم برآید از دل غمناک ما

شبنم ما گر چه صائب در نمی آید به چشم

تازه دارد گلستان را دیده نمناک ما

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا