🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۹۱ : با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند

(ثبت: 173882)

با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند

تلخکامان کام شیرین از شکر خندش کنند

هر که پیچد همچو مجنون گردن از زنجیر عشق

آهوان در دامن صحرا نظربندش کنند

در حریم حسن هر شمعی که برخیزد زخاک

از پر پروانه ما برگ پیوندش کنند

بی دل خرسند در فقر و غنا آرام نیست

آن زمان آسوده گردد دل که خرسندش کنند

زان به سالک زهر پیمایند از جام وجود

تا به تلخیهای مردن آرزومندش کنند

هست اگر آسایشی، چون سرو در دست تهی است

وای بر نخلی که می خواهد برومندش کنند

آب در روغن برآرد از دل آتش فغان

وای بر آن کس که با ناجنس دربندش کنند

چون صدف هر کس که شد افتادگان را دستگیر

چون نباشد در میان، نیکی به فرزندش کنند

برنخیزد، عالم ایجاد را هر کس که دید

از شکر خواب فنا بیدار هر چندش کنند

هر که چون صائب شود قانع به درد و داغ عشق

بی نیاز از لاله دامان الوندش کنند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا