🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۵۹۵ : کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند

(ثبت: 173886)

کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند

رو به هر جانب که آرم سنگبارانم کنند

هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران

می شوم معمورتر چندان که ویرانم کنند

روی گل شد آتشین از شعله آواز من

از مروت نیست بیرون زین گلستانم کنند

می کنم گنجینه گوهر صدفها را تمام

از کرم سیراب اگر چون ابر نیسانم کنند

تازه چون ابرست از تردستیم روی زمین

می شود عالم پریشان گر پریشانم کنند

همچو مور از خاکساری دارم آتش زیر پا

مسند عزت گر از دست سلیمانم کنند

گر به دست افتد چو ماه نو لب نانی مرا

خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند

بسته ام چشم از تماشای زلیخای جهان

چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند

می فشارم چون صدف دندان غیرت بر جگر

گر به جای آبرو گوهر به دامانم کنند

زان لب میگون به پیغامی قناعت کرده ام

جای آن دارد که خوبان بوسه بارانم کنند

نور من چون برق صائب پرده سوز افتاده است

نیستم شمعی که پنهان زیر دامانم کنند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا