🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۶۲۵ : تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود

(ثبت: 173916)

تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود

تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود

عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند

بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود

سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم

بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود

از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد

دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود

عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را

بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود

بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت

از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود

آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را

چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود

نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما

بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا