🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۷۲۳ : اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود

(ثبت: 174014)

اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود

داغ مرغ بسته پر از روزن افزون می شود

پرده پوشی کرد دل را در جنون بیتابتر

بیقراری شعله را از دامن افزون می شود

دیدن روشنگران بر اهل غیرت مشکل است

زنگ بر آیینه ام در گلخن افزون می شود

عاشق گنج گهر را نیست آسایش ز مرگ

پیچ و تاب مار در خوابیدن افزون می شود

چشم بی اشکی چو می بینند ماتم دیدگان

حلقه ای بر حلقه های شیون افزون می شود

صحبت خورشید رویان کیمیای فربهی است

ماه نو هر روز یک پیراهن افزون می شود

رعشه می افتد به جان از دیدن موی سفید

صبح، پیچ وتاب شمع روشن افزون می شود

مهلت دنیا فزاید عقده های حرص را

شاخ آهو را گره از ماندن افزون می شود

نیست جز آه ندامت حاصل تن پروری

شعله رعنا می شود چون روغن افزون می شود

حسن چندانی که افزاید به ناز و دلبری

عاشقان را روزی دل خوردن افزون می شود

می توان کوته به رفتن کرد راه عقل را

راه بی پایان عشق از رفتن افزون می شود

لطف غمخواران مرا صائب به خاک و خون کشید

زخم خار از کاوکاو سوزن افزون می شود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا