🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۷۹۶ : زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد

(ثبت: 174087)

زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد

که نقش آخر از نقش نخستین خوبتر افتد

به لعل یار تا پیوست شد جان از فنا ایمن

چکیدن نیست آبی را که در دست گهر افتد

زپیچ و تاب جوهردار گردد تیغ بیجوهر

اگر از سادگی راهش به آن موی کمر افتد

نمی آیی، نمی خوانی، نمی پرسی، نمی جویی

چرا از آشنایان اینقدر کس بیخبر افتد؟

چه سود از صبر و طاقت چون نباشد دل به جای خود؟

که می ریزد سلاح از خویش هر کس بیجگر افتد

مکن اندیشه از طوفان درین دریای بی لنگر

که در آغوش ساحل کشتی از موج خطر افتد

شود زخم زبان در جستجو بال و پر سالک

که خون در جویبار رگ به راه از نیشتر افتد

همیشه درد بر عضو ضعیف از عضوها ریزد

که برق بی مروت در نیستان بیشتر افتد

زنعمت خارخار حرص افزون می شود صائب

به تلخی جان دهد موری که در تنگ شکر افتد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا