🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۸۲۲ : نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد

(ثبت: 174113)

نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد

مباد آن روز کز من روی زلف یار بر گردد

زجان سیرست هر کس می نهد انگشت بر حرفم

به گرد راه گردد بخت چون از مار برگردد

در آن کشور که جنس من فشاند گرد راه از خود

غبارآلود خجلت یوسف از بازار برگردد

مرا بیمارداریهای چشمی ناتوان دارد

مسیحا از سر بالین من بیمار برگردد

بهل از من سپهر نیلگون آزرده دل باشد

چه زین خوشتر که از آیینه ام زنگار برگردد؟

محبت رشته شیرازه است اوراق خوبی را

بریزد گل اگر یک بلبل از گلزار برگردد

نگه چون پرتو خورشید در چشم آب گرداند

چو از نظاره آن آتشین رخسار برگردد

دورویه تیغ زد چندان که مهر عالم افروزش

برات خط نشد زان صفحه رخسار برگردد

اگر گل صائب آب روی خود در پای او ریزد

محال است این که از خاصیت خود خار برگردد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا