🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۲۸ : از زمین اوج گرفته است غباری که مراست

(ثبت: 169597)

از زمین اوج گرفته است غباری که مراست

ایمن از سیلی موج است کناری که مراست

چشم پوشیده‌ام از هر چه درین عالم هست

چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟

کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام

گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست

جان غربت زده را زود به پابوس وطن

می‌رساند نفس برق سواری که مراست

نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را

بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست

می‌کنم خوش دل خود را به تمنای وصال

سایهٔ مرغ هوایی است شکاری که مراست

نیست در عالم ایجاد، فضایی صائب

که نفس راست کند مشت غباری که مراست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا